خدا از اين متعالى است و اگر منظورت اين است كه اسما و صفات ازلى است، پس [بدان كه] ازلى بودن اسما و صفات، دو معنا دارد: اگر مقصودت اين است كه خداوند متعال، ازلاً عالم به آنها و مستحقّ آنهاست، سخنى صحيح است. و اگر مىگويى تصوير و الفبا و حروف آنها ازلى است، پس پناه به خدا از اين كه چيزى غير از او با او باشد؛ بلكه خدا بود و خلقى نبود. سپس اين اسما و صفات را خلق كرد تا وسيلهاى ميان او و خلقش باشند و به وسيله آنها او را عبادت كنند و به او زارى نمايند. آنها (اسما و صفات)، ذكر اويند، و خدا بود و ذكرى وجود نداشت. آنچه به وسيله اين ذكر ياد مىشود، خداى قديم و ازلى است. و اسما و صفات، به جهت معانى آفريده شدهاند و معناى همه اين اسما و صفات، خداست كه اختلاف و تركيب، او را نشايد.
پس مراد و مقصود از اين اسما و صفات، ذات خداوند متعال است كه هيچ اختلاف و تغيير در او راه ندارد. او از ازل تا ابد، عالم است. علم، عين ذات اوست. او از ازل تا ابد، قادر است. قدرت نيز عين ذات اوست . او از ازل تا ابد، حى است و حيات هم عين ذات اوست. او از ازل تا ابد، سميع است و سمع هم عين ذات اوست. او آن گونه نيست كه يك روز قادر باشد و روز ديگر، غير قادر و به جهتى قدرت باشد و به جهتى ديگر، علم تا در ذات الهى، تركيب لازم بيايد؛ بلكه از آن حيث كه عالم است، از همان حيثْ قادر است و اختلاف در تعابير و اسما و صفات است، نه در ذات. از آن جا كه اسماى الهى، تعبيراتى از او هستند، پس اختلاف تعبير، موجب اختلاف در حقيقت نيست و همان طور كه پيشتر ذكر شد، اين اسامى و صفات، راه شناخت حقيقت نيستند كه موجب تغيير و تعدّد در حقيقت گردند؛ بلكه راه شناخت خداوند متعال و كمالات حقيقى او، تنها به تعريف خود اوست.
مرحوم عبد الجليل قزوينى، صفات پروردگار را سه قسم مىداند و در توضيح آنها مىنويسد:
صفات، بر سه قسم است: صفاتِ واجب است و صفاتِ جايز است و صفاتِ مُستحيل است؛ امّا بارى تعالى را صفات واجبه قادرى است و