از آن است كه خلق در ذات، با او اشتراك داشته باشند.
متكلّمان قديم، معتقد بودند كه ذات خداوند متعال، در حقيقتِ ذات، با ذات مخلوقاتْ اشتراك دارد و اختلاف ذات خدا با ذات خلق، در چهار حال است: وجوب،حيات، علم تام و قدرت تام.
و ابو هاشم معتقد است كه اختلاف ذات خدا با ذات خلق، به حالت پنجمى است كه چهار حالت مزبور بدان برمىگردند و ما آن را «الهيت» مىناميم.
صاحب مواقف در اين جا در باره اين كه آيا در نزد قائلان به «احوال»، ذات، غير از همان احوال است يا عين آنها، سخن صريحى نگفته است؛ امّا از عبارت او استفاده مىشود كه متكلّمان قديم، احوال چهارگانه را غير از ذات مىدانستند. ابو هاشم نيز حالت پنجمى اضافه كرده و منشأ همه آن احوال را «الهيت» دانسته است. پس، از نظر او نيز «الهيت» و احوال چهارگانه ديگر، غير از ذات خواهند بود. بنا بر اين، در باره «احوال» - كه همان صفات ذاتاند - ، نظريات گوناگونى وجود داشته است.
نظريه نخست: اختلاف ذات خدا با ذات مخلوق، در اصل ذات و حقيقت است. صفات و احوال را، هم مىتوان عين ذات دانست و هم غير ذات و لازم ذات؛ امّا اگر صفات غير ذات باشند نبايد با احوال و صفات مخلوق، اختلافى داشته باشند؛ چون فرض بر اين است كه اختلاف، تنها به ذات است.
نظريه دوم: بر پايه اين نظريه، ذات خدا با ذات خلق، در حقيقتِ ذات بودن مشترك اند. قائلان به اين نظريه، اختلاف را به احوال مىدانند اعم از اين كه احوال، چهار باشند يا پنج كه چهار حال اوّل، به پنجمى برگردد.
حال سخن در اين است كه اگر ذات، اين احوال را از قديم داشته باشد، لازم مىآيد كه غير از ذاتِ خداوند، قدماى ديگرى نيز وجود داشته باشند.
قائلان به احوال براى رفع اين محذور، معتقد شدهاند كه احوال، نه موجودند و نه معدوم؛ بلكه ثابتاند و منفى نيستند.