امّا فرض طاعت؛ اقتدا به قرآن است آن جا كه بارى تعالى گفت: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ). پس امامت را اين درجت و فضيلت نهند كه بيان كرده شد، بى شبهتى و تقيّتى.۱
و در باره زيد بن على مىگويد:
شيعه اصوليه، ايشان را مفترض الطاعة نگويند و خروج از شرايط موجبه ندانند در امامت.۲
ملاحظه مىشود كه وى در اين عبارت، مفترض الطاعة و امام را مرادف دانسته و اين دو را به جاى يكديگر استعمال مىكند. و يا دست كم، افتراض طاعت را گوهر اصلىامامت و از لوازم آن مىشمارد. ايشان همچنين «ولايت» را نيز با امامت و وجوب طاعت، هممعنا مىداند و در باره امير مؤمنان عليه السلام مىنويسد:
امامت او و تقرير ولايت او و فرض طاعت او از قِبل خداست تبارك و تعالى.۳
و در باره امام عصر عليه السلام مىنويسد:
آن امام ... به فرض طاعت از حق تعالى، منصوص است.۴
2. راه تعيين امام
به نظر مىرسد كه از نظر سير منطقى مباحث، بحث از «راه تعيين امام» بر «بيان شرايط امامت» مقدّم باشد؛ چه اين كه اگر امامت را منصبى الهى بدانيم، نگاه ما به شرايط امامت به گونهاى خواهد بود و چنانچه انتخاب و گزينش مردم، مشخّصكننده امام باشد، چشمانداز بحث، به كلّى متفاوت خواهد شد. در باره راههاى تعيين و نصب امام در ميان مسلمانان، چهار نظريه عمده وجود دارد. اهل سنّت براى اثبات امامت شخص، سه راه را پذيرفتهاند كه عبارتاند از: 1. گزينش و بيعت اهل حل و عقد؛ 2. وصيت؛ 3. شورا.