با توجّه به بيانات و استدلالهاى متكلّمان فرق غير شيعى، معلوم مىشود كه هر سه راه، تنها به رويدادهاى پس از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مستند است؛ يعنى عالمان سنّى براى اثبات درستىِ گزينش امام از سوى مردم و خليفهساز بودن بيعت واحد، به جريان سقيفه و بيعت عمر با ابو بكر استناد و استدلال كردهاند.۱ صحّت وصيت، با استناد به وصيت ابو بكر بر عمر ثابت مىشود و بحث شورا نيز به عمل عمر مبنى بر تشكيل شوراى شش نفره براى تعيين خليفه، مستند است. بنا بر اين، مبانى اهل سنّت در راههاى تعيين امام، نه بر عقلْ استوار است و نه بر قرآن و سنّت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله.
در مقابل، شيعه، هيچ يك از سه طريق يادشده را در تعيين امامتْ معتبر نمىداند و معتقد است كه امامت، منصبى الهى است، و به جعل خداوند محقّق مىشود، و با نصْ آشكار مىگردد. شيعيان، نظر خود را به دو حجّتِ «عقل» و «نقل» مستند مىسازند.
پيش از اين، بيان شد كه از نظر شيعه، مقام امامت همان حقّ امر و نهى و مقام وجوب طاعت است. مرحوم عبد الجليل قزوينى نيز امامت را به همين معنا مىداند. روشن است كه حقّ امر و نهى مطلق، تنها براى خداوند است و هيچ يك از مخلوقات، بر ديگرى آمريت ندارد؛ زيرا همه آفريدههاى خداوند، از آن جهت كه مخلوق خدايند، در عرض واحد قرار مىگيرند و هيچ كس بر ديگرى برترى و ولايت ندارد؛ امّا خداى متعال - كه خالق است و در نتيجه، مالك همه خلق - مىتواند به هر نحوى كه بخواهد، در مخلوق خويش تصرّف كند. پس آمريت مطلق، از آنِ خداست.
از سوى ديگر، بديهى است كه خداوند مىتواند حقّ امر و نهى را به برگزيدگان خود نيز اعطا كند، بدون اين كه سلب و كاستىاى در مولويت خود او لازم آيد؛ امّا بدون اعطاى خداوند، احدى بر ديگرى مولويت و آمريت نخواهد داشت. همچنين نه تنها هيچ يك از مخلوقات بر ديگرى آمريت ندارد، بلكه هيچ كس نمىتواند ديگرى را به عنوان امام و مولاى خويش برگزيند؛ چرا كه مولويت از آنِ خداست.
1.ر.ك: شرح المواقف، ج ۸، ص۳۵۲.