مىداند. نويسنده سنّى از سكوت امير مؤمنان عليه السلام در برابر غاصبان خلافت، تعجّب مىكند و مىگويد: «اى عجب، على، قوىترِ بنى هاشم بود... و معصوم چون رسول عليه السلام چرا طلب حق خود نكرد».۱
عبد الجليل در پاسخ وى مىنويسد:
چنين است، امّا امام عالمتر است و معصوم است و مصلحت او بهتر داند... و كس را بر وى اعتراض نرسد كه همانا اعتراض امّت را بر اختيار خود باشد، نه بر نصِّ خداى.۲
وى همچنين در باره اعتقادات شيعه مىگويد:
امّا اصل مذهب شيعه اصوليه اماميه اثنى عشريه، آن است كه ... پيغمبران او از آدم تا به محمّد صلى اللَّه عليه و آله، همه صادق و امين، قولش همه حجّت است، فعلش همه حق، و بعد از وى امام نص و معصوم على مرتضى است، نص از قِبَل خداى؛ معصوم از همه خطا. و بعد از وى تا به قيامت امام آن باشد كه موصوف باشد بر اين صفت... .۳
نويسنده سنّى در طعن شيعيان گفته است: «اينها به دوازده امام گويند چنان كه ملحدان به هفت امام گويند... اينها را قطعى گويند كه بر دوازده امام قطع كنند (پس گفته است كه) آن خداست كه يكى شايد و ديگر چيزها زيادت و نقصان پذير باشد؛ چرا امام سيزده نشايد...؟».۴
عبد الجليل قياس وى را نادرست و مع الفارق شمرده و اين سخن را خلاف عقل و قرآن و شريعت مىداند و با مثالهاى متعدّدى، يادآور مىشود كه آنچه را خدا معين كرده باشد، زياده و نقصان برنمىدارد، چنان كه نماز مغرب كه سه ركعت تعيين شده (مثلاً)، قابل تغيير از سوى مردم نيست. ايشان مىنويسد:
اين و مانند اين همه معدود و مشروع است؛ زيرا كه نصّ خداست، نه