گفتنى است كه رهيافت مطالعه حاضر، گزارشى و توصيفى است و در باره آرا و سخنان متكلّمان يا فيلسوفان، ارزش داورى نمىكند. با عنايت به اين كه موضوع مواجهه متكلّمان امامى با فلسفه در حوزه اماميه، كمتر كار شده، نوشتار حاضر، تنها مىتواند درآمدى بر اين بحث به شمار آيد و به خواست خدا راهى براى پژوهشهاى بعدى بگشايد.
گذرى بر تعريف كلام و فلسفه
از نخستين تعاريف علم كلام در حوزه شيعه، تعريف اشرف الدين صاعد بريدى آبى است كه كلام را به صناعت علمىِ متكفّل تحقيق در شناخت صنع و صانع و امور ممكن و ممتنع بر آن دو تعريف كرده است.۱ از سخنان محقّق حلّى بر مىآيد كه از نظر وى كلام دانش متكفّل تحقيق عقايد است.۲ ابن ميثم بحرانى نيز علم كلام يا اصول دين را دانش متكفّل بيان خداشناسى معرّفى كرده است.۳ علّامه حلى در مناهج اليقين، كلام را دانش مطالعه ذات و صفات و افعال الهى تعريف كرده۴ و در اثر مهمتر خود نهاية المرام نيز تعريفى همسان، عرضه كرده است.۵
آمدى، كلام را دانش بحث كننده از ذات و صفات و افعال و متعلّقات واجب الوجود تعريف كرده۶ و تفتازانى، كلام را دانش عقايد دينى از ادلّه يقينى دانسته است.۷ ايجى، صاحب مواقف، تعريف زير را از كلام به دست داده است: «كلام، دانشى است كه با آن
1.الحدود و الحقائق، ص ۲۶.
2.المسلك فى اُصول الدين، ۳۳.
3.قواعد المرام فى علم الكلام، ص ۱۹ - ۲۰.
4.مناهج اليقين فى اُصول الدين، ص ۴۱ - ۴۲.
5.وى در بحث از غايت كلام، دانش كلام را متكفّل شناخت مُجازى و چگونگى آثار و افعال و تكاليف او به صورت اجمالى شمرده كه سبب خوشبختى جاودان و رهايى از شقاوت ابدى است (نهاية المرام فى علم الكلام، ج ۱، ص۱۳) و در بيان نخستين دليل ارزش و شرافت دانش كلام، اين علم را به دليل آن كه غرض نهايى آن «شناخت خداى متعال و صفات و افعال او و بحث از رسولان او و اوصياى ايشان و احوال نفس و معاد» است، اشرف علوم دانسته است (همان، ص ۶).
6.غاية المرام فى علم الكلام، ص ۱۳؛ أبكار الأفكار فى اُصول الدين، ج۱، ص ۶۸ .
7.شرح المقاصد، ج۱، ص ۱۶۳.