مواجهه متكلّمان امامى با فلسفه در سده ششم هجرى‏ - صفحه 271

اعم موضوعات، يعنى «موجود» دانسته است.۱
طبعاً مراد از فلسفه در سده ششم هجرى، همين دانش معروف با موضوع و روش و مبانى ويژه است و مقصود از فلاسفه يا حكما كسانى هستند كه در زمينه دانش ياد شده، به مطالعه و پژوهش مى‏پردازند و مكتوبات و محافل علمى و درسىِ ويژه خود را دارند و در كنار فقيهان و متكلّمان و صوفيان، جريان و صنفى را پديد مى‏آورند. ۲
اين دانش و جريان فكرى در سده پنجم و ششم، به اندازه كافى در حوزه‏هاى علمى، شناخته شده بود كه هم پيروان و هم منتقدان فلسفه، حتّى بدون تعريف و توضيح و گاه در عناوين كتاب‏هاى خود، آن را به كار مى‏بردند.۳

تمايز روش‏شناختىِ كلام و فلسفه‏

از تعاريف گفته شده براى كلام و فلسفه، نكته مهمى در تمايز كلام و فلسفه اسلامى به دست مى‏آيد كه عبارت از التزام روشىِ كلام به دين و آموزه‏هاى دينى برخلاف فلسفه است.۴ در اين جا با توجّه به اهميت موضوع، افزون بر آنچه در تعاريف ياد شده گذشت، سخنانى از اهل فن در باره تمايز روش‏شناختى كلام و فلسفه ارائه مى‏شود. شارح مواقف تصريح كرده كه در كلام، بر پايه قانون اسلام بحث مى‏شود. بر خلاف فلسفه كه در آن، بر پايه قانون عقول فيلسوفان بحث مى‏شود، اعم از آن كه موافق اسلام باشد يا مخالف.۵

1.نهاية الحكمة، ص ۹.

2.مگر آن كه در موردى خاص، دليلى باشد كه از اطلاق تعابير فلسفه يا فلاسفه، مدلول متعارف آنها مراد نبوده و اين تعابير، با عنايتى ويژه به كار رفته باشند.

3.مانند تهافت الفلاسفة غزالى و قطب الدين راوندى و نقض شبه الفلاسفة ابن زهره حلبى، تهافت التهافت ابن رشد و رسالة فى اعتقاد الحكماء، سهروردى.

4.بديهى است كه از التزام روشى به دين توسّط متكلّمان فرَق، درستى و هماهنگى تمامى آموزه‏هاى ايشان با آموزه‏هاى دينى را نمى‏توان نتيجه گرفت.

5.شرح المواقف، ج‏۱، ص ۴۷.

صفحه از 340