مواجهه متكلّمان امامى با فلسفه در سده ششم هجرى‏ - صفحه 274

محمّدرضا مظفّر نيز در اين باره آورده است:
تفترق الفلسفة عن علم الكلام انّ الكلام وضعه المسلمون للدفاع عن الدين و الفلسفة ليس فيها طابع دينى و لاتسلك مسلكاً او تتبع ديناً بخصوصه بل تبحث عن الحقائق على ما هى عليه، و هذا التجرّد قد يحمل الفيلسوف على تبنى رأى مخالف للشريعة الاسلامية أو لظاهر الشريعة الاسلامية ممّا يوجب الخروج عن الدين فى واقع الأمر أو فى نظر المسلمين و الفيلسوف لايبالى أن ينقض البرهان الذى اقامه ديناً أو مذهباً.۱
استاد مطهّرى با همسان‏انگارى روش متكلّمان با فلاسفه مشّاء در تكيه بر استدلال‏هاى عقلى، يكى از تفاوت‏هاى متكلّم با فيلسوف را در متعهّد بودن متكلّم دانسته است:
متكلّم، مانند فلاسفه مشّاء، تكيه‏شان بر استدلالات عقلى است؛ ولى با دو تفاوت ... يكى ديگر اين كه متكلّم بر خلاف فيلسوف، خود را متعهّد مى‏داند؛ متعهّد به دفاع از حريم اسلام. بحث فيلسوفانه، يك بحث آزاد است. يعنى فيلسوف هدفش قبلاً تعيين نشده كه از چه عقيده‏اى دفاع كند؛ ولى هدف متكلّم، قبلاً تعيين شده است.۲
در منبعى تازه چاپ شده نيز از مشهور بودن ديدگاه نامتعهّد نبودن فيلسوف به وحى در مقام فلسفه‏ورزى، اين گونه سخن رفته است:
در ميان اهل فلسفه ما هم مشهور است كه فيلسوف، ملتزم به وحى نيست و يكى از تفاوت‏هايش با علم كلام و عرفان (تصوّف) همين است. فيلسوف در كلام وحى، تأمّل و تفكّر مى‏كند؛ امّا از آن جهت كه فيلسوف است، به استناد آن، چيزى را نفى يا اثبات نمى‏كند. با اين همه، مى‏دانيم فيلسوفان

1.الفلسفة الاسلامية، ص ۷۵.

2.مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج ۵، ص ۱۴۹.

صفحه از 340