مواجهه متكلّمان امامى با فلسفه در سده ششم هجرى‏ - صفحه 309

از اجسام عالم و از اعراض مخصوصه؛ همه خداى تعالى آفريده است، و صانع عالم خداست و قديم است و لا قديم سواه، و ما كان معه من إله، موصوف است به صفات كمال، لم يزل و لا يزال، مخالف همه ايشان از معلومات و معدومات و موجودات تبارك و تعالى... هرچه جز از ذات اوست و موجود است همه محدث است، و او قديم و باقى هست و ازلى است. ۱
نويسنده نقض هم چنين در مقام ردّ اين سخن كتاب مورد نقد كه شيعه «بارى تعالى را خالق و رازق و مريد و متكلّم لم يزلى نگويند» نوشته است:
اوّلاً معلوم است كه خالق، فاعل خلق باشد و خالق ازلى را معنى آن باشد كه در ازل، خلق آفريده باشد و موجود باشد خلق در ازل، پس قديم باشد، پس فرق نباشد ميان خالق و خلق در ازل؛ و «لا قديم سواه» محال باشد و معلوم است كه فاعل قديم بايد كه بر فعل تقدّمى دارد به تقدير اوقاتى كه آن را نهايت نباشد، و رازق روزى‏دهنده باشد و ندانم كه چگونه روا باشد كه در ازل روزى دهد. پس روزى‏خواره بايد كه موجود باشد در ازل، و آنگه فرقى نبود در وجود از ميان رازق و رزق و مرزوق، و اين خطايى فاحش است، و همه موجودات بر اين اصل قديم باشند و البته هيچ محدَث نباشد پس اگر از خالقى و رازقى آن مى‏خواهد كه در ازل قادر بوده است بر خلق و رزق؛ در اين خلافى نيست كه ما اثبات كرده‏ايم كه بارى تعالى به مذهب عدليان قادر است لنفسه و ذاته؛ بى‏علّتى و شبهتى و آلتى، و خلق و رزق و كلام را حصول و وقوع در لم يزل محال باشد.۲

3. نامتناهى بودن حوادث

سديد الدين حمصى به سان ديگر متكلّمان، چهارمين مقدّمه از مقدّمات و مبانى لازم براى اثبات حدوث اجسام را اثبات تناهىِ امور حادث شمرده است. وى بر آن است كه علم به حدوث اجسام، نيازمند دانستن اين امر است كه پديده‏ها لايتناهى نبوده، داراى آغازى هستند، در غير اين صورت و بر پايه ديدگاه فلاسفه مبنى بر ازلى بودن

1.نقض، ۴۱۵ - ۴۱۶.

2.همان، ص ۴۸۳ - ۴۸۴.

صفحه از 340