از اجسام عالم و از اعراض مخصوصه؛ همه خداى تعالى آفريده است، و صانع عالم خداست و قديم است و لا قديم سواه، و ما كان معه من إله، موصوف است به صفات كمال، لم يزل و لا يزال، مخالف همه ايشان از معلومات و معدومات و موجودات تبارك و تعالى... هرچه جز از ذات اوست و موجود است همه محدث است، و او قديم و باقى هست و ازلى است. ۱
نويسنده نقض هم چنين در مقام ردّ اين سخن كتاب مورد نقد كه شيعه «بارى تعالى را خالق و رازق و مريد و متكلّم لم يزلى نگويند» نوشته است:
اوّلاً معلوم است كه خالق، فاعل خلق باشد و خالق ازلى را معنى آن باشد كه در ازل، خلق آفريده باشد و موجود باشد خلق در ازل، پس قديم باشد، پس فرق نباشد ميان خالق و خلق در ازل؛ و «لا قديم سواه» محال باشد و معلوم است كه فاعل قديم بايد كه بر فعل تقدّمى دارد به تقدير اوقاتى كه آن را نهايت نباشد، و رازق روزىدهنده باشد و ندانم كه چگونه روا باشد كه در ازل روزى دهد. پس روزىخواره بايد كه موجود باشد در ازل، و آنگه فرقى نبود در وجود از ميان رازق و رزق و مرزوق، و اين خطايى فاحش است، و همه موجودات بر اين اصل قديم باشند و البته هيچ محدَث نباشد پس اگر از خالقى و رازقى آن مىخواهد كه در ازل قادر بوده است بر خلق و رزق؛ در اين خلافى نيست كه ما اثبات كردهايم كه بارى تعالى به مذهب عدليان قادر است لنفسه و ذاته؛ بىعلّتى و شبهتى و آلتى، و خلق و رزق و كلام را حصول و وقوع در لم يزل محال باشد.۲
3. نامتناهى بودن حوادث
سديد الدين حمصى به سان ديگر متكلّمان، چهارمين مقدّمه از مقدّمات و مبانى لازم براى اثبات حدوث اجسام را اثبات تناهىِ امور حادث شمرده است. وى بر آن است كه علم به حدوث اجسام، نيازمند دانستن اين امر است كه پديدهها لايتناهى نبوده، داراى آغازى هستند، در غير اين صورت و بر پايه ديدگاه فلاسفه مبنى بر ازلى بودن