برخى از عالمان سده ششم هجرى، آشكار است كه آموزه اثبات نبوّت از طريق معجزه، از منظر شمارى از فيلسوفان، مقبول نبوده است.۱ راوندى در بابى ديگر از كتاب خود به نقل و نقد راه شناخت پيامبران از ديدگاه برخى فيلسوفان پرداخته است. وى مىگويد:
برخى از فلاسفه، از روى مجامله با اهل اسلام مىگويند: راه شناخت صدق مدّعى نبوّتْ آن است كه دانسته شود كه آنچه وى آورده، مطابق مصالح دنيوى مردم و هماهنگ با اهدافى است كه به خاطر آنها به پيامبر نياز دارند. اينان ظهور معجزه به دست پيامبر را شرط دانستهاند. برخى ديگر، ظهور معجزه را ذكر كردهاند، سپس گفتهاند: ظهور معجزه به دست پيامبر و تبديل عصا به مار به علم يقينى بر صدق مدّعى نمىرساند؛ زيرا ممكن است در باره معجزه (مانند شكافته شدن ماه) گمان سحر و حيله رود. در حالى كه معلوم بودن مطابقت رهاورد پيامبر با مصالح دنيوى مردم، طريقى است كه شبههاى بدان راه نمىيابد. قائل اين ديدگاه، شناخت صدق پيامبر از طريق معجره را شيوه عوام و متكلّمان مىداند و شناخت از راه هماهنگى تعاليم انبيا با مصالح دنيوى انسانها را شيوه محقّقان مىشمارد.۲
وى در دنباله بحث خود با نقد مبسوط اين ديدگاهها و آراى ديگر در شناخت
1.براى ديدگاه ناهمگون ابن رشد با ديدگاه كلامى در باب اثبات نبوّت از طريق معجزه، ر.ك: الكشف عن مناهج الأدلّة فى عقائد الملة، ص ۱۷۳ به بعد.
2.الخرائج و الجرائح ، ج ۳، ص ۱۰۵۴.