وى در جاى ديگرى چنين تصريح مىكند:
و امّا حديث ابو بكر و عمر در مواضع برفت كه حوالات چنين بر شيعه اصوليّه، بىاصل و بىمغز است و ايشان را صحابه و ياران رسول دانند و مذهب همين است كه پايه و منزلت و مرتبت على ندارند، و هر حوالت كه بيش از اين است، دروغ است.۱
صاحب نقض گرچه سخن از لعن برخى منافقان از صحابه به ميان نمىآورد و حتّى از واقعيّت غصب خلافت نيز به صراحت سخن نمى گويد، با اين حال، در موارد متعدّدى از كتابش به ماجراى سقيفه۲ و اين كه خلافت براى امير مؤمنان عليه السلام بوده، اشاره كرده است. عبد الجليل با استناد به منابع اهل سنّت، نشان داده كه خود ابو بكر و عمر نيز به احقيّت امير مؤمنان عليه السلام براى خلافت معترف بودهاند. وى همچنين بر ماجراى سقط شدن حضرت محسن، صحّه گذاشته است و تأكيد كرده كه اين از مطالبى است كه شيعه و سنّى نقل كردهاند و در آن، شكّى نيست.۳
در عين حال، عبد الجليل تصريح مىكند كه مسئله شتم و بغض خلفا در مذهب شيعه اصوليّه نيست:
مذهب شيعت اماميّه اصوليّه اثنى عشريّه، نه دشنام و بغض بو بكر و عمر و عثمان، كه خواجه انتقالى، به فتواى خواجگان سنّى لقب مجبّر مذهب به تعصّب و خصومت و تهييج عوام و اوباش و رذال النّاس در اين كتاب بيان كرده است.۴
وى همچنين برخى رواياتى را كه خواجه سنّى به شيعه نسبت مىدهد كه در آنها امام صادق عليه السلام مسئله تبرّى جستن از ابو بكر را مطرح مىكنند، رد مىكند و معتقد است كه اين روايات، در هيچ يك از كتب شيعه اصوليّه، نيامده است.۵ وى همچنين
1.همان، ص ۵۱۴.
2.ر.ك: همان، ص ۵۹، ۲۸۸ - ۲۸۹، ۲۹۷ و ۵۹۷ - ۶۰۲.
3.ر.ك: همان، ص ۲۹۸.
4.همان، ص ۴۱۵ - ۴۱۶.
5.ر.ك: همان، ص ۲۸۷ - ۲۸۸. اين روايت از زرارة بن اعين نقل شده است و البته نگارنده نيز نتوانست سند آن را در كتب حديثى شيعه بيابد.