جايگاه اصطلاح «شيعه اصوليّه» در گفتمان كلامى عبد الجليل قزوينى رازى‏ - صفحه 379

وى در جاى ديگرى چنين تصريح مى‏كند:
و امّا حديث ابو بكر و عمر در مواضع برفت كه حوالات چنين بر شيعه اصوليّه، بى‏اصل و بى‏مغز است و ايشان را صحابه و ياران رسول دانند و مذهب همين است كه پايه و منزلت و مرتبت على ندارند، و هر حوالت كه بيش از اين است، دروغ است.۱
صاحب نقض گرچه سخن از لعن برخى منافقان از صحابه به ميان نمى‏آورد و حتّى از واقعيّت غصب خلافت نيز به صراحت سخن نمى گويد، با اين حال، در موارد متعدّدى از كتابش به ماجراى سقيفه‏۲ و اين كه خلافت براى امير مؤمنان عليه السلام بوده، اشاره كرده است. عبد الجليل با استناد به منابع اهل سنّت، نشان داده كه خود ابو بكر و عمر نيز به احقيّت امير مؤمنان عليه السلام براى خلافت معترف بوده‏اند. وى همچنين بر ماجراى سقط شدن حضرت محسن، صحّه گذاشته است و تأكيد كرده كه اين از مطالبى است كه شيعه و سنّى نقل كرده‏اند و در آن، شكّى نيست.۳
در عين حال، عبد الجليل تصريح مى‏كند كه مسئله شتم و بغض خلفا در مذهب شيعه اصوليّه نيست:
مذهب شيعت اماميّه اصوليّه اثنى عشريّه، نه دشنام و بغض بو بكر و عمر و عثمان، كه خواجه انتقالى، به فتواى خواجگان سنّى لقب مجبّر مذهب به تعصّب و خصومت و تهييج عوام و اوباش و رذال النّاس در اين كتاب بيان كرده است.۴
وى همچنين برخى رواياتى را كه خواجه سنّى به شيعه نسبت مى‏دهد كه در آنها امام صادق عليه السلام مسئله تبرّى جستن از ابو بكر را مطرح مى‏كنند، رد مى‏كند و معتقد است كه اين روايات، در هيچ يك از كتب شيعه اصوليّه، نيامده است.۵ وى همچنين

1.همان، ص ۵۱۴.

2.ر.ك: همان، ص ۵۹، ۲۸۸ - ۲۸۹، ۲۹۷ و ۵۹۷ - ۶۰۲.

3.ر.ك: همان، ص ۲۹۸.

4.همان، ص ۴۱۵ - ۴۱۶.

5.ر.ك: همان، ص ۲۸۷ - ۲۸۸. اين روايت از زرارة بن اعين نقل شده است و البته نگارنده نيز نتوانست سند آن را در كتب حديثى شيعه بيابد.

صفحه از 426