نخست آنكه اين گروه، در معناى عامترى، همان اماميان متأثّر از مكتب متكلّمان بغداد بودهاند كه پيشتر به آنها اشاره شد؛۱ دوم اينكه اين گروه، جريانى متمايز از مكتب متكلّمان بغداد بودند و در واقع، نسخه پيشرفتهترى از نزديك شدن به باورهاى معتزلى را ارائه كرده بودند.
همان طور كه در بررسى فرضيّه اوّل نشان داده شد، احتمال نخست در باره ديدگاه مادلونگ، مردود است. به تعبير بهتر، برداشت اوّلى كه از اظهارات مادلونگ مىتوان داشت، مشابه همان فرضيّه اوّل است كه به دلايل پيشگفته، قابل پذيرش نيست.
امّا برداشت دوم از نظريّه مادلونگ نيز قابل پذيرش نيست؛ چرا كه اگر شيعيان معتزلى، همان اماميان متأثّر از مكتب متكلّمان نباشند، به ناچار بايد گروهى باشند كه در تشابه عقايد و گرايش به معتزله، بسيار پيشرفتهتر از مكتب متكلّمان هستند. در واقع مىتوان گفت كه تنها بخشى از اماميان متأثّر از مكتب متكلّمان بغداد، شيعه معتزلى بودهاند و نه همه آنها. با اين اوصاف، بخش ديگر اماميانِ متأثر از مكتب متكلّمان بغداد در گفتمان كلامى عبد الجليل بايد اخبارى تلقّىشوند. در چنين حالتى، ديگر نسبت اخباريّه و اصوليّه، اقليّت به اكثريّت نيست و حتّى ممكن است به عكس آن باشد. همچنين بايد اماميان شناخته شدهاى به عنوان اخبارى وجود داشته باشند و اطّلاعات آنها در كتاب، انعكاس يافته باشد؛ امّا اطّلاعات كتاب، با اين الگو نيز سازگارى ندارد و علاوه بر اينكه اخباريّه در اقليّت شديد هستند، هيچ شخصيّت قابل ذكرى در ميان آنها وجود ندارد. ۲
1.چرا كه مشهور است متكلّمان بغداد نيز در برخى آموزههاى خود، متأثّر از معتزله بودهاند. براى ديدن نمونهاى از تأثيرپذيرى مكتب متكلّمان از معتزله در انكار عالم ذر ر.ك: مؤلّفههاى غلو نزد اماميّه...، ص ۱۰۷.
2.تذكّر اين نكته، ضرورى است كه ما در اين مقاله، در پى مراد و هدف عبد الجليل از كاربرد اصطلاح «شيعه اصوليّه» هستيم؛ از اين رو، نفى نظر مادلونگ بدين معنا نيست كه قطعاً در آن دوره در رى، گروهى از اماميان با گرايش اعتزالى نبودهاند؛ بلكه بدين معناست كه مراد عبد الجليل از «شيعه اصوليّه»، اين گروه نبوده است.