جريانهاى شيعىِ آن دوره بوده است. عبد الجليل در جايى از كتابش اين گونه مىگويد:
شيعت اصوليّه بحمد اللَّه بدين تهمتْ متّهم نبودهاند و هر صحابه را و تابعين را كه خداى و رسول دوست داشتهاند و قبول كردهاند، شيعت مريد باشند.۱
عبارت ياد شده، به خوبى نشان مىدهد كه در جامعه آن دوره، مسئله برائت، كاملاً به يك برچسب اجتماعى و يك اتّهام تبديل شده بوده است.
از ديگر مواردى كه مىتواند در ادامه، مؤيّدى بر وجود حسّاسيت شديد در خصوص باور تبرّى شيعه باشد، بحث نامگذارى به اسم خلفاست. نويسنده بعض فضائح الروافض، ادّعا مىكند كه شيعيان، از طريق دشمنى با خلفا در رى، قم و كاشان، نام فرزندان خود را عمر و ابو بكر و عثمان نمىگذارند و صاحب نقض چنين پاسخ مىدهد:
و امّا آنچه در رى و قم و قاشان و دگر مواضع، نام بو بكر و عمر و عثمان بر فرزندان كمتر نهند، شبهتى نيست و آن را سبب نزولىهست و آن عجب است كه در عهد سلطان ملكشاه و بركيارق ... آن پير دانشمند سنّى متعصّب چنين فتوا كرد كه اين رافضيان از غايتِ بغض صحابه مىشوند و نام پسران را بو بكر و عمر و عثمان برمىنهند و فرزندان را به نيّت ايشان كافر و ملحد و حرامزاده مىخوانند و نامشان مىبرند و اشارت به فرزندان خود مىكنند... . چون حال بدين انجاميد، شيعت اين حال رفع كردند بر خواجه على عالم و فقيه بُلمعالى امامتى و شمس الإسلام حَسَكا و بو طالب بابويه و سيّد رئيس محمّد كيسكى و سيّد امام مانگديم رضى، ايشان گفتند: چون در اين اختيار بر شما تشنيع مىزنند، ترك اين تبرّك كنيد و اين اسامى كه سنّت است بر فرزندان منهيد تا كس را بر شما سخن نباشد.۲
اين گزارش، در نوع خود بسيار جالب است؛ چرا كه نشان مىدهد اوضاع، آن قدر براى اماميّه دشوار بوده است كه فرزندان خود را به نام خلفا نامگذارى مىكردند يا نمىكردند، در هر صورت، مخالفان از آن، دستاويزى براى خود ايجاد مىكردهاند.