شدّت عمل اسماعيليّه به قدرى بود كه زيستن اماميّه در كنار اهل سنّت را دچار مشكل كرده بود. در همين راستا سنّيان، اسماعيليان را ملاحده و كافر مىخواندند و براى اعمال فشار بر شيعيان مىگفتند: «رافضى، دهليز ملحدى است».۱ يعنى مردم، ابتدا شيعه امامى مىشوند، سپس از اين مجرا به مذهب اسماعيلى مىپيوندند. همچنين خواجه سنّى در باره برخى اماميان همچون بو جعفر عيلان، بو رضا و بُلفتوح اسدآبادى، معتقد است كه آنان ابتدا رافضى بودند و سپس اسماعيلى شدند.۲
تلاش عبد الجليل قزوينى رازى براى نام بردن از عالمان امامى كه با اسماعيليّه مبارزه كردهاند و حتّى در اين راه، كشته شدهاند، نشان مىدهد كه اتّهام اماميّه به ارتباط با اسماعيليّه در آن دوره، مسئلهاى كاملاً جدّى بوده است.۳
از مطالب پيشگفته به دست مىآيد كه اماميانِ همعصر عبد الجليل، براى حفظ جايگاه اجتماعىشان، با چالشهاى جدّىاى روبه رو بودهاند؛ امّا اماميّه با نفى برخى عقايد حسّاسيتبرانگيزى كه بدان متّهم مىشد، تا حدّ زيادى مىتوانست بر اين چالشها دست يابد. بر اين اساس، تأكيد روى نقاط اشتراك عقيدتى با حاكمان سنّى و دورى از نقاط افتراق كه براى حاكمان، سوء تفاهم ايجاد مىكرد، يكى از بهترين اهرمهايى بود كه مىتوانست برقرارى روابط نزديك با حاكمان را محقّق كند و همچنين موضعگيرى جامعه در برابر اماميّه را تعديل نمايد.
از سوى ديگر، اين اقدام آنان به گونهاى، زمينههاى تشابه اعتقادى ميان اماميّه و اسماعيليّه را در مسئله مهمّى چون تبرّى، نفى مىكرد و بالطبع، يكى از مهمترين دستاويزها براى ارتباط دادن اماميّه به اسماعيليّه، از بين مىرفت.
طبيعتاً اماميان براى باورپذير كردن اين نفى نزد جامعه، بايد چارهاى مىانديشيدند كه به نظر مىرسد بهترين چاره، حقيقت مطرح شده در فرضيّه سوم باشد. بر اين
1.همان، ص ۱۷۵.
2.ر.ك: همان، ص ۱۱۷.
3.ر.ك: همان، ص ۱۳۰ - ۱۳۲، ۴۷۵ و ۵۶۰.