امّا مسئله جالب توجّه در باره موضع گيرىهاى عبد الجليل، آن است كه گرچه در نظر اوّل، پذيرش اين كه اين اظهارات وى، تقيّهاى بوده است، اندكى دشوار به نظر مىرسد، امّا توجّه به نكته دقيقى، پذيرش چنين چيزى را براى ما آسانتر مىكند. آن نكته، اين است كه در دوره ياد شده، يكى از مواردى كه اماميّه به شدّت به خاطر آن متّهم بودهاند، مسئله تقيّه بوده است؛ يعنى اماميّه متّهم بودهاند كه دائم تقيّه و پنهانكارى مىكنند و اين برداشت از مطاوى مطالب كتاب نقض نيز قابل استنباط است.۱ از اين رو، اگر اماميّه، بنا داشتند در آن دوره تقيّه كنند، در همان گام نخست، در معرض اتّهام به دروغگويى و تقيّه كردن قرار داشتند. لذا آنان مجبور بودند ديدگاه تقيّهاى خود را تا بدان حدْ محكم و استوار بيان كنند كه هيچ كس خلاف آن را نيز احتمال ندهد و حتّى نزديكترين كسانشان نيز حرفهاى آنان را باور كنند. با اين توجّه، صراحت و تندى كلام عبد الجليل را نمىتوان به عنوان شاهدى بر ردّ تقيّهاى بودن گفتمان كتاب وى دانست؛ بلكه اگر نگوييم - براساس شرايط آن دوره - شاهدى بر تقيّهاى بودن گفتمان كتاب نقض است، دست كم اين صراحت، دلالتىبر هيچ يك از طرفين ندارد.
- پذيرش تقيّهاى بودن گفتمان كتاب در عين تأثيرپذيرى ناخودآگاه از آن
پس از بررسى شواهد و قرائن در باره تقيّهاى بودن گفتمان كلامىِ كتاب نقض و يا عدم آن، در نهايت، بدون بررسى گسترده به سختى مىتوان طور قطع در اين زمينه، اظهار نظر كرد؛ امّا بر اساس گزارشهاى مستقيم از آن دوره و همچنين مقايسه گزارشها با سده هفتم، شكّى باقى نمىمانَد كه فضاى تقيّهاى در آن دوره، كاملاً واقعى بوده است و عالمان امامى آن دوره، ناچار به تقيّه كردن بودهاند. از سوى ديگر، نمىتوان انكار كرد كه مضامين اين كتاب و همچنين برخى كتابهاى همعصر عبد الجليل با برخى عقايد سنّتى اماميّه، متفاوت است و اين در حالى است كه قابليّت تفسير دوگانه دارد.
1.ر.ك: نقض، ص۲۲، ۸۰، ۱۰۶، ۳۴۲، ۴۲۲، ۴۷۶و۶۰۹.