برخلاف باور مؤلّف بعض فضائح الروافض - كه بارها محل زندگى و حتّى شغل اشخاص را معيارى براى سنجش حقانيت افراد قرار مىدهد - ، عبد الجليل از چنين نگاهى پرهيز مىكند و مىنويسد:
نجات و هلاك به شهر و محلّه و پيشه تعلّق ندارد؛ هر كس كه مؤمن و مطيع باشد، به بهشت شود و گرچه جولاهه و كفشگر باشد و بىايمان و بىطاعت، مستحقّ دوزخ باشد و گرچه امير و وزير و رئيس محتشم باشد.۱... [پس] نجات و هلاك، تعلّق به شهر و پيشه و ديه ندارد؛ به ايمان و طغيانْ تعلّق دارد.۲
ب. نقد، ابطال و تهاجم
از ديدگاه مرحوم عبد الجليل رازى، نه تنها گفته مؤلّف فضائح در يكى پنداشتن اسماعيليه و اماميه راست نيست، بلكه عكس اين قضيه، صادق است و شباهتهاى متعدّدى بين اسماعيليه باطنگرا و اشعريه جبرگرا وجود دارد. به عنوان مثال، هر دو گروه، كاركرد عقل را در شناخت خداوند به گونهاى نقض مىكنند:
ملحد، موجب و مؤثر در معرفت بارى تعالى، قول پيغمبر گويد و از عقلْ تبرّا كند و مجبّره را به عينه، مذهبْ اين است كه نفى عقل و نظر كنند و حُسن و قبح را حوالت به شريعت و قول پيغمبر كنند و تا پيغمبر دعوت نكند، معرفت خداى و معارف عقلى، هيچ معلوم نشود و واجب نباشد و عقل و نظر را اثرى نباشد.۳
اين اعتقاد اسماعيليان در تعطيل عقل را همشهرى عبد الجليل نيز به زيبايى تقرير و نقد كرده است. او مىنويسد:
صبّاحيّه گويند: اگر كسى را عقلْ كفايت است، هيچ كس را بر ديگرى اعتراض نرسد و اگر عقلْ كفايت نبود، لا بد كه خلق را امامى باشد. ايشان را گوييم اگر عقل نبودى، حق از باطل ظاهر نشدى و چون عقلْ كفايت بود در