حمل كند. امّا بهحتم نمىتوان چنين انگارههايى را در نقض و ديگر آثار عبد الجليل يافت. گذشته از آن، در روزگار تأليف نقض، شيعه به حدّى از رشد و توانمندى اجتماعى رسيده بود كه بتواند سخن خود را بىپروا بگويد و چندان پابست تقيه نباشد؛۱ بويژه تا قرن هشتم كه هنوز افول تمدّن اسلامى، همه آثار دلخراش خود را آشكار نكرده بود.۲
افزون بر اين، شيعه در روزگار تأليف نقض، آنگونه نبوده است كه از تقيّه ناگزير باشد؛ چنانكه به گزارش عبد الجليل، مؤلّف سنّى و شايد ناصبى فضائح الروافض، از گسترش و نفوذ بسيار شيعه مىنالد و مىنويسد: «در هيچ روزگارى اين قوّت نداشتند كه اكنون. چه دلير شدهاند! و به همه دهان سخن مىگويند. هيچ سرايى نيست از تركان، كه در او ده پانزده رافضى نباشند، و در ديوانها هم دبيران ايشان اند، و اكنون بعينه همچنان است كه در عهد مقتدر خليفه بود».۳
همو در باب قدرت شيعه در عهد مقتدر خليفه و حكمرانى آل بويه سخنانى مىگويد كه قزوينى، بخشهايى از آن را در كتاب نقض آورده است.۴
نشانههاى اعتدال مذهبى در «نقض»
نقض، مدرسه اعتدال و جدال نيكوست؛ بويژه در سنجش با آنچه پس از آن تأليف شده است. نشانههاى اعتدال و عقلانيت كلامى در نقض، فراوان اند. آنچه در پى
1.ر.ك: تاريخ تشيّع در ايران، ج۱، ص۴۷۷ - ۵۳۹.
2.نشانه ديگر، اوجگيرى تصوّف و عرفان در قرن ششم است كه ريشه بسيارى از اختلافات مذهبى را سست، و زمينه را براى نزاعهاى فرقهاى ناهموار كرد؛ بهطورى كه اختلافات مذهبى، بهانههاى كمترى براى درگيرى داشتند. آثار همگرايى در اين دوران، بسيار بيش از سدههاى پسين است. تأليف كتابى مانند مقتلالحسين، به قلم خوارزمى حنفى، نمونهاى از اين همدلىهاست.
3.نقض، ص۴۳.
4.همان، ص۵۴.