عبد الجليل، بر همين پايه، از مخالفان تشيّع نيز مىخواهد كه برخى باورهاى انحرافى و شاذ را به پاى شيعه اصوليه ننويسند:
امّا در اصل قرآن، زيادت و نقصان روا دانستن، بدعت و ضلالت باشد. وگر غالىاى يا حشوىاى، خبرى نقل كند، مانند آن باشد كه كراميه در اصحاب بوحنيفه، و مشبّهه در اصحاب شافعى ، و بر شيعتْ حجّت نباشد.۱
2. پرهيز از خشونت كلامى و تأكيد بر مشتركات
نقض، بيش از اختلافات، ناظر به اشتراكات است. عبد الجليل، پيوسته مىكوشد شيعه را نزديك به مذاهب اسلامى، و نه دور از همه، نشان دهد؛ درست بر خلاف آنچه گروهى از دانشمندان شيعى بر آن همّت گماشتهاند! از اين رو، پيوسته نشان مىدهد كه مدّعاى شيعه، چندان شگفت و نادر و شاذ نيست؛ بلكه جز در چند مسئله، سخن متفاوتى ندارد. اين روش، بسيار تفاوت دارد با شيوه كسانى كه تشيّع را فرسنگها دور از ديگر مذاهب اسلامى مىدانند و از اين رهگذر، زمينه را براى تهمت اختلافافكنى و نزاعانگيزى به شيعه، هموار مىكنند. شيوه عبد الجليل و بزرگان مدرسه بغداد و به تبع آن، متكلّمان و محدّثان رى، درست يا غلط، ادبيات ويژهاى را مىطلبيد كه پرهيز از خشونت كلامى و استفاده نكردن از حربه تكفير و تفسيق، در ذات آن بود. از اين روست كه مىگويد: «و جوابْ جنگ نباشد».۲ اين جمله و شبيه آن را عبد الجليل بارها در نقض به زبان مىآورد. در پايان كتاب نيز، در توجيه برخى عبارات ناملايمش مىگويد:
هر تعصّب و سخنان سخت كه نوشته آمد، بر سبيل جواب بود، نه بر سبيل ابتدا.۳
پاسخهاى او نيز معمولاً چنان تند و تيز نيست كه از آن بوى تكفير يا خشونت به مشام خواننده رسد. چندينبار نيز بيزارى خود را از حربه تكفير و تفسيقْ نشان داده