كرسىهاى تدريس در ميان شيعه، اهتمام آنها را به امر آموزش علوم به صورت يك پديده ريشهدار نشان مىدهد و با اشاره به تربيت شاگردان فراوان در اين مجالس درسى نيز هم آمار كمّى دانشپژوهان شيعىرا بيان كرده و هم با بيان القاب آنها از كيفيت علمىِ ايشان نيز سخن گفته و توانسته، سهم مهم شيعيان را در يكى از مظاهر تمدّنسازى، يعنى توليد علم و دانش، آشكار سازد.
ب. واقعنگرى
يكى از مظاهر مهمّ رونق تمدّن، واقعنگرى است كه مىتواند در خلق فرصتها و نابودى تهديدها نقش مهمّى داشته باشد.
آن جا كه مؤلّف بعض فضائح الروافض كوشيده تا عملكرد تند سلجوقيان را در مقطعى بر ضد شيعيان، رنگ و بوى مذهبى ببخشد، ۱ عبد الجليل رازى، اصل اين برخوردهاى تند را رد نمىكند؛ امّا آن را در چارچوب منطق حفظ قدرت سياسى توجيه مىكند كه همه دولتها فارغ از عقايد مذهبى خود، گاهگاهى به دلايلى همچون ترس و بدگويىها بدان دست مىيازند. سپس با يك استقصاى تاريخى، از عملكرد بعضى از دولتهاى سنّى و شيعه، نمونههايى را ذكر كرده است. ۲ چنين ديدگاهى، فراتر از يك ديدگاه كلامى است و به رؤيتى تمدّننگر مىماند
1.... در روزگار سلطان سعيد ملكشاه در رى چه استخفافها رفت بر رافضيان همه را بر منبرها بردند كه ايمان بياوريد (همان، ص۴۱).
2.... جنس اين [رفتارها] دلالت بر نقصان و بطلان مذهب نباشد و چون جماعتى خصمان سعايتى كنند پيش سلطانى واحد در آن حركتى كند در همه شهرها در عهود سلاطين مانند اين رفتار باشد چنان كه در عهد ملوك ديالم به رى با مالكيان و علماى مجبّران رفت و چنان كه در اصفهان در عهد محمودى با مشبّهان رفت و به همدان در عهد سلطان مسعود و به رى در عهد قشقر و اميرعبّاس كه اصحاب بوحنيفه را به محفل پادشاه حاضر كردند به كرّات... در عهد دولت ديلمان كه ايشان امامتى بودند با علماى ديگر طوايف مانند اين كردندى و اين هيچ دلالت بر بطلان مذهب نباشد... . اگر طايفهاى را از قتل و نهب و صلب بطلان مذهب مگر نباشد و نه به جهت اعتقاد محض بوده باشد، بلكه به جهت تقرير سلطنت و قاعده ملك باشد... نهب و قتل و صلب از كشتن سادات كبار و علماى بزرگ و مفتيان و قاضيان چون سيّد اجل بلخ محمّد بن الفقيه النيشابورى... در اصحاب شافعى و... الوف الوف علما و صلحا در آن حادث [در عهد سنجر] كشته آمدند. پس اگر آنچه لشكر غزنين كردند با شيعه روى نقصان مذهب را شايد آنچه غزان كردند با اصحاب سنّت هم دلالت بر بطلان باشد، بلكه همه عاقلان دانند كه مثل اين براى هيبت و تقرير ملك كنند (همان، ص۴۳).