براى نمونه ، او در بخشهاى متعدّدى از كتاب ، ضمن تبيين برخى از تفاوتهاى ديدگاه شيعه اخباريّه و شيعه اصوليّه ، از عقايد بعضى فرقههاى غلوگراى مكتب تشيّع همچون : غلوّ در مقام و منزلت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، بينش افراطى نسبت به مباحث شفاعت و توسّل و زيارت و مانند آن ، لعن و تكفير و بىادبى نسبت به صحابه و به ويژه خلفاى اربعه و زنان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، كشاندن دامنه اختلافات موجود در فروع دين به بحثهاى اصولى و عقيدتى ميان شيعه و سنّى ، و مانند آن ، به تصريح سخن گفته و شيعه اصولىِ زمان خود را از اين مسائل ، مبرّا دانسته است ؛ امّا خود ، در بخشهاى ديگر كتاب ، در مقابل اتّهامات نوسنّى ، رشته منطق از دستش در رفته و از لعن و سبّ و نفرين ، كوتاهى نكرده و به آنچه كه خود ، آن را مذّمت و نكوهش نموده ، مبتلا گرديده است .
از اين گونه ضدّ و نقيضهاى آمده در كتاب - كه در ساير عرصهها هم فراوان ديده مىشود - ، مىتوان چنين برداشت كرد كه گويا عبد الجليل ، كتاب را با استعجال نوشته و در وقت كتابت آن ، تأمّل و دقّت كافى را نداشته و به همين خاطر ، كتاب او ، از انسجام و علميّت لازم ، برخوردار نيست .
از اين رو ، هر چند كه ديدگاه تقريبى عبد الجليل قزوينى در مقام ادّعا و شعار ، نسبت به ديگر ديدگاههايى كه در قرنهاى اخير شكل گرفته ، بسيار گستردهتر و فراتر بوده است ، با اين حال، به دلايلى كه گفته شد ، ضعف و قوّت آن ، از نظر علمى ، قابل سنجش نيست .
براى نمونه ، او در جايى از كتاب خود ، ضمن اشاره به تعداد فرقههاى اسلامى و عدد 73 ، مىنويسد :
شيعه از اين هفتاد و دو طايفه ، هيچ را كافر ندانند و كافر نخوانند ؛ زيرا كه همه مقرّ اند به خداى و رسول ، و از امّت رسول اند ... .۱