جزا بر عمل نيست و او مالك الملك است و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء .۱
و يا در جاى ديگرى مىگويد :
مجبّر مىبايد كه به حقيقت بداند كه مجبّران را نه در دنيا محلّى هست و نه در قيامت منزلتى و قدرى كه چون :
[الف . ] خدا را ظالم دانند ،
[ب. ] و انبيا را نامعصوم ،
[ج. ] و ايمان را عاريت ،
[د. ] و بر اعمال ، اوميدِ جزا و ثوابْ نَه ،
[ه . ] و معرفت را حوالت به قول پيغمبر .
پس به دو جهانْ خاسر و خائب و بى قدر و بى منزلت باشند با چنين مذهب بد و اعتقاد بد ، و گويى اين آيت در حقّ مجبّران مُنْزَل است : (خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ) . ۲
همچنين او در اوائل كتاب ، به اين كه نوسنّى در آغاز كتابش ، بر رسولان الهى درود مىفرستد، اعتراض مىكند و مىگويد كه اين درود فرستادن ، با عقيده مجبّره نمىسازد ؛ چرا كه آنها ، رسولان الهى را به دور از عصمت مىدانند و معتقدند كه آنها نيز ، گناه مىكنند .
البتّه به نظر نگارنده ، درود فرستادن بر انبيا ، منافاتى با عدم اعتقاد به عصمت آنها ندارد.
او در جايى ديگر ، به چند نمونه از عقايد مهم آنها در اين راستا ، چنين اشاره مىكند:
مذهب خواجه و همه مجبّران ، چنان است كه آدم ، در خداىْ عصيان كرد ، و نوح از براى پسرِ كافر ، از خداى تعالى طلبِ امان كرد ، و موسى عمران ، عملِ شيطان كرد ، و ايّوب ، نعمت خداى را كفران كرد تا بارى تعالى ، نفس او را طعمه كرمان كرد و ... .۳
او همچنين در اعتراض به اين سخن نوسنّى كه موضوع كتاب خود را در باب بيان