مىگويد: «رافضى، اخبار به دروغ روايت كند از راويان متّهم، و بو جعفر بابويه در كتاب خود آورده است از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن الحسن الصفّار از جعفر الصادق، و اين همه، راويان مجعول و مطعون اند، كه جعفر گفت از پدران خود كه سيّد - صلوات اللَّه عليه - روزى در سراى اُمّ سلمه رفت. جبرئيل آمد و وحى آورد. سيّد - عليه السلام - گفت: يا اُمّ سلمه! اسمعى و اشهدى؛ بشنو و گواه باش كه على، قاضى دين من است و حامل لواى من است و على، عالمترِ همه امّت من است و اوست كه در قيامت، منبرى بنهد از نور بر راست عرش، تا او بر آن جا نشيند و هر كه را خواهد به جنّت و هر كه را خواهد به دوزخ مىفرستد و منادى در قيامت ندا مىكند كه: اى معشر الخلايق! اين است على. دوزخ و بهشت در فرمان او كرديم تا هر چه او خواهد مىكند و على صاحب الجنّة و على صاحب النّار. و اوّل، آنها را به دوزخ فرستد كه در امامت با او منازعت كرده باشند و بنياد ظلم نهاده و متابعان خود را به بهشت فرستد كه در آخر زمان باشند، ايشان را رافضى خوانند.
و از اين معنى بسى خرافات و ترهات به اسنادهاى دروغ آوردند و آن روات را هرگز ائمّه دين و اصحاب الحديث تزكيه نكنند و نام ايشان نبرند و دروغ از آن روايات ركيكه فرو مىبارد...». ۱
نويسنده سنّى، پس از نقل روايات به نقد اين حديث پرداخته و آن را ساختگى مىداند. وى در ادامه نقد خود، بار ديگر نام شيخ صدوق را مىآورد كه: «و آنچه بو جعفر بابويه و بو جعفر طوسى سرگشته و ... بديدند، بعد از اند سال صحابه پاك نديدند؟»
عبد الجليل رازى، پس از نقل اين مطلب، به دفاع از آن پرداخته و بخشهاى مختلف اين موضوع را اعم از راويان و و سند روايت و محتواى آن، به درستى به اثبات مىرساند و در آخر، از نويسنده مىخواهد كه به كتابخانههاى ساوه و همدان و قزوين و اصفهان كه رافضى نباشند و از راويان سنّى معتمد بشنود تا بداند كه نه