مناقبها بدان خوانند تا عوام الناس و كودكان دگر طوايف را از راه ببرند و فرا نمايند كه آنچه عَلى كرد، مقدور آدمى نبوده است و صحابه، همه دشمن على بودند». ۱
عبد الجليل رازى قزوينى - كه در كتاب نقض، مطالب بسيارى را در باره اينگونه جلسات از بعض فضائح الروافض نقل مىكند - ، ضمن دفاع از شيعه به جلسات فضايلخوانى اهل سنّت اشاره مىكند و در گزارشى بيان مىدارد كه از اهل سنّت، عجيب است كه چرا منقبتخوانى شيعيان را برنمىتابند در حالى كه فضايلخوانى اهل سنّت در هر كوى و برزن مشهود است. او بر اين باور است كه بيشتر منقبتخوانان، از نيكان روزگارند، و براى كسب رضاى خدا منقبت مىخوانند، در حالى كه بيشتر فضايلخوانان، تنها به قصد تأمين معاش به اين كار مىپردازند و از طبقه نكوهيده جامعه برخاستهاند. ۲
گفتنى است كه گاه برخى از مناقبخوانان توسط حكّام و برخى از متعصّبان، مورد حمله واقع مىشدند. ابو طالب مناقبى، نمونه مشهورى است كه عبد الجليل و صاحب كتاب فضائح، آن را بيان كردهاند. ۳
از مجموع گزارشهاى تاريخى مىتوان دريافت كه عالمان شيعى در اين دوران، بيشتر به قصد تخريب تبليغات فرهنگىدشمنان و تهاجم به بدنه فرهنگى حكومت، به مناقبخوانى روى مىآوردند كه البته ثمرات ارزشمند ديگرى نيز براى جمعيت شيعى دربرداشت و اهل سنّت نيز در دفاع از خود، شيوه فضايلنگارى را بناكردند. دليل ديگرى كه مىتوانست به رواج مناقب و فضايل در ميان شيعه و اهل سنّت در اين دوران بينجامد، حكمفرمايى تفكّر كلامى - معتزلى بر حوزههاى علميه تا قرن پنجم هجرى بود. با توجّه به اين فضاى حاكم، بيشتر بحثهاى هر دو گروه، عقلى بود؛ امّا از قرن ششم به بعد، نقل و گزارش حديثْ گسترش يافت. طبيعى بود كه در چنين جوّى، روايت كردن احاديث مناقبگونه - كه مخاطبان خوبى داشت - ، رونق يابد.