آورد و در كتابهاى علمى و كلامى، دشنامهاى صريح سرشار از اتّهام به رفض و قرمطى و نصب و... را در برداشت.
هرچند كه نفس نوشتن كتابهايى در ردّ و تأييد مذاهب موجود پسنديده است و مىتواند گونهاى روشنگرىِ منجر به روشنفكرى را پيش آورد، امّا به دليل غلبه شدن احساسات ايرانى بر فضاى مباحث از يك سو و رواج عنصر تعصّب از سوى ديگر، معمولاً مباحث، بى نتيجه رها مىشده است و تنها نتيجه، اين بوده است كه هر كدام از دو طرف بحث، حرفهاى خود را زدهاند و گذشتهاند.
كتابهايى مانند نقض عبد الجليل قزوينى و حتى كتاب بعض فضائح الروافض، از اين دستهاند، هر چند كه مقايسه و كنار هم آوردن اين دو كتاب، منصفانه نيست؛ زيرا قزوينى رازى با تمسّك به شيوه راستين ائمّه هدى، آغازگر جدال و نقد نيست؛ امّا با تعهّد دينىاى كه دارد، سكوت را در برابر هتّاكىها و تهمتها و افتراهاى مذهبى، جايز ندانسته است.
وضع ادبى در قرن ششم هجرى
راست اين است كه وضع ادبى قرن ششم در ايران آن روزگار، با پارهاى دگرگونىها رو به روست كه علمىتر شدن فضاى ادبيات و توجّه شاعران و اديبان به مدارس و نظاميهها و راه يافتن مباحث كلامى و فلسفى به شعر، مصداق اصلى آن است و البته دور شدن شعر از دربارها و مراكز قدرت و راهيابى مفاهيم عرفانى به شعر فارسى هم در اين تغيير رويكرد، بىتأثير نبودهاند.
به همان اندازه كه «تأسيس مدارس و آشنايى با كتب زبان عربى و رواج علوم، شاعران را فاضل مىساخت» ۱ به دليل «تسلط فكر مذهبى»، «دامنه تعصّبات مذهبى به همه جا كشيده شده بود» ۲ كه نه تنها جدال ميان مذاهب اصلى (شيعه و سنّى) را در پى داشت، بلكه نحلههاى درون يك مذهب (شافعى و حنفى) هم بسيار درگير نزاعها و اختلافهاى خونآلود بودند.