اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 405

ويژگى هستيم. ساختار عمومى حمله، اين گونه است. كسى كه جبرى است، نبايد اين گونه اشكالى را پيش كشد؛ زيرا خرده گرفتن بر رفتار يا اعتقاد كسى، به شكل ضمنى، مستلزم آن است كه وى مى‏توانسته است رفتار يا اعتقاد ديگرى داشته باشد و اين يك، مستلزم مختار دانستن وى است. حال آن كه از نظر مدّعى، افراد در رفتار و باورهاى خود اختيارى ندارند. در چند فقره زير، به‏خوبى اين سبك استدلال را مى‏توان ديد.
مدّعى، كتاب خود را با «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» آغاز كرده است و ناقض از همان ابتدا بر او خرده مى‏گيرد كه «چون به مذهب مجبرّ، اسم و مسمّا يكى باشد، فايده بسم اللَّه معلوم نشود». ۱
مدّعى مى‏نويسد: «بدان اى برادر! ...» و ناقض بر او خرده مى‏گيرد كه لازمه دانستن، اختيار و آزادى اراده است و كسى‏كه چنين انتظارى دارد يا بايد دست از مذهب جبر بكشد و يا آن كه چنين حرفى نزند. ۲
سپس مدّعى مى‏گويد: «اين مجموعه‏اى است در او شرح فضايح و قبايح رافضيان». ناقض بر او خرده مى‏گيرد كه اين فضايح، از سه حالت خارج نيستند. يا همه فعل خداست، يا همه فعل رافضيان است و يا «بهرى فعل خداست و بهرى فعل رافضيان». اگر همه، فعل خدا باشد، نسبت دادن آنها به رافضيان، خطايى عظيم است و بايد طبق منطق جبرى بگويد اين شرح فضايحى است كه خدا آفريده و بديشان حوالت داده است. اگر هم آنها را فعل اختيارى رافضيان مى‏داند، در اين صورت، «مرحبا بالوفاق»؛ امّا بايد دست از مذهب جبر بكشد. در صورت سوم نيز بايد مشخّص كند كدام بخش از آنِ خدا و كدام فعل رافضيان است. ۳
مدّعى نوشته بود: «خودِ حسن، خلافت به معاويه تسليم كرد و حسين را روافض به زارى بكشتند». ۴

1.همان، ص ۷.

2.همان، ص ۸.

3.همان، ص ۹.

4.همان، ص ۱۵۶.

صفحه از 434