اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 410

است». ناقض، پاسخ مى‏دهد كه در واقع مالك، از امامان چهارگانه مذاهب اهل سنّت و پيشواى مالكيان، درست به اين دو مسئله فتوا مى‏دهد و آنها را درست مى‏شمارد و «انكار اين جحود محض است». ۱
مدّعى در نقد عملكرد امام على نوشته بود: «به روز حرب جمل، بيست هزار مرد كشته آمدند». ناقض بر او خرده مى‏گيرد كه گويا وى فراموش كرده است كه پيش‏تر اشاره كرده بود كه على اگر هم كارى كرد و شجاعتى از او آشكار گشت، تنها در زمان پيامبر خدا بود و پس از آن، «عاجز و درمانده بود و هيچ ظفرى نيافت». ۲

5. به كارگيرى قياس ذو حدّين‏

مدّعى در سراسر كتاب خود، اتّهاماتى بر شيعه وارد مى‏كند و نسبت‏هاى ناروايى به آنان مى‏زند. ناقض با توجّه به نوع اتّهام و آن نسبت، شيوه‏هاى مختلفى براى پاسخگويى در پيش مى‏گيرد. گاه آنها را تكذيب مى‏كند، گاه توضيحى‏قانع‏كننده مى‏دهد و گاه آنها را در قالب قياسى ذو حدّين مى‏گنجاند و چنان بحث را پيش مى‏بَرَد كه در نهايت، چند نتيجه منطقى حاصل مى‏شود؛ امّا همه به زيان حريف است و پذيرش هر كدام به ابطال اصل ادّعاى او مى‏انجامد. اين كار، مستلزم دقّت نظر و هوشمندى خاصى است كه ناقض در مواردى به‏خوبى از خود نشان مى‏دهد. چند نمونه از اين نوع قياس را در زير مى‏خوانيم.
مدّعى مى‏نويسد: «حسنِ ۳ على خلافت به معاويه فروخت». ناقض پاسخ مى‏دهد كه اگر حسن، حق فروش خلافت را نداشت، اين بيع باطل است و خلافت معاويه، بى‏اصل و بنياد. اگر هم حق داشت و خلافت از آنِ او بود، يا به سبب نص بود يا انتخاب مردم. اگر به سبب نص بود، در اين صورت، حقّ‏واگذارى آن را نداشت. اگر هم برآمده از انتخاب مردم بود، وى حق نداشت بدون اجازه آنان خلافت را بفروشد. پس

1.همان، ص ۲۳۶.

2.همان، ص ۳۳۰.

3.در متن حسين آمده است. امّا در ادامه، همه سخن از حسن است. لذا به قرينه، اصلاح شد.

صفحه از 434