اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 412

همان كار را اهل سنّت انجام دهند، صواب است. اگر شيعيان در فضايل پيشوايان خود سخنانى بگويند، نارواست؛ امّا كتب اهل سنّت سرشار از فضايلى از اين دست در وصف رهبرانشان است. ناقض بارها بر دوگانگى در روش و داورى مدّعى، خرده مى‏گيرد و مى‏گويد كه وى در يك مسئله، دو گونه حكم مى‏راند و تابع منطق يك بام و دو هواست. در نتيجه، اگر اُمراى سنّى، گرفتار و كشته شوند، اشكالى ندارد؛ امّا اگر همين اتّفاق براى اميران شيعى يا علاقه‏مندان به آنان رخ دهد، «گويد از شومى رافضيان بود و اگر مقتدر كشته شود، عارى و عيبى نباشد؛ امّا چون زيدِ على را بكشند بر حساب نقصان گيرد». ۱
اين دوگانگى در نام‏گذارى و لقب دادن نيز خود را نشان مى‏دهد. معاويه را سبب آن كه خواهر اُمّ حبيبه است، «خال المؤمنين خواند براى آن كه خصم على است. و محمّدِ بوبكر را هرگز خال المؤمنين نخواند اگر چه برادر عايشه است» چون كه وى شاگرد امير المؤمنين است. باز معاويه (هرچند در بيست و هفت موضع بر ضدّ على شمشير كشيده است) توبه‏اش پذيرفته مى‏شود؛ امّا «رافضيان كه بوبكر و عمر را دوست ندارند، هرگز توبه‏شان قبول نباشد». ۲
مدّعى بارها از اين كه شيعيان، كراماتى از امامان خود نقل مى‏كنند، خشمگين مى‏شود و آنها را «محالات» مى‏شمارد؛ امّا مانند همان‏ها را براى رهبران خود نقل مى‏كند. براى مثال، مدّعى در وصف يكى از سرداران اهل سنّت مى‏نويسد كه چون گرفتن شهرى در خوزستان ناممكن گشت، «گفت: مرا بر سپرى نهيد و بر سر نيزه‏ها بر باروى شهر نهيد. چنان كردند و او به تنها شهر بستد». ناقض در اين ادّعا مناقشه نمى‏كند؛ امّا بر مدّعى خرده مى‏گيرد كه همين شخص، هنگام بر شمردن ادّعاهاى محال شيعيان بر آنان مى‏تازد كه، «على را در منجنيق نهادند و تنها در قلعه‏اى رفت كه اند هزار مرد در وى بودند. واللَّه كه اين معنى چگونه روا باشد!». ۳

1.همان، ص ۱۴۰.

2.همان، ص ۱۴۱.

صفحه از 434