اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 414

ديبا بود، اشاره كرد و آن را جان بخشيد. آن گاه بر آن خرده مى‏گيرد و آن را «محالى عظيم» مى‏شمارد. ناقض پاسخ مى‏دهد كه محال بودن اين حادثه، به چه دليل است؟ آيا خداوند قدرت چنين كارى ندارد؟ در اين صورت، با داستان عصاى موسى و تبديل شدن آن به اژدها چه بايد كرد؟ يا آن كه مدّعى، امام رضا عليه السلام را داراى چنين منزلتى نمى‏داند؟ در آن صورت، مگر فراموش كرده است كه «مُذكِّران و عارفان سنّى، همه سال بر سر كرسى‏ها گويند و لاف زنند كه شيخ حسين منصور الحلّاج روزى بر شيرى سهمناكِ غضوب نشسته بود و اژدهايى دمان را در دست گرفته بود زنده، از دروازه بغداد درآمد و از گرد شهر بگذشت و انا الحق بزد». ۱
مدّعى بر شيعيان خرده مى‏گيرد كه «گويند آفتاب از بهر على باز گرديد». ۲ ناقض تأييد مى‏كند و رواياتى به سود اين ادّعا مى‏آورد. آن گاه از موضع اين «خواجه نوسُنِّى» تعجب مى‏كند كه معجزاتى شبيه اين را براى ديگران اثبات مى‏كند و بر اين باور است كه «روا مى‏دارد كه چون عمر خطّاب را روزه تباه شود، آيه قرآن به حكم روزه بعد از نمازِ خفتن تا به وقت صبح منسوخ كنند براى فضيلت عمر بى‏دعاى مصطفى»؛ امّا همين قدر را براى على روا نمى‏دارد. ۳
همچنين مدّعى در نقد شيعيان مى‏نويسد: «گويند ذوالفقارِ على از آسمان آوردند» و خود مى‏افزايد كه چنين نيست؛ بلكه اين شمشير از غنائم جنگ بدر است كه حضرت رسول آن را به على بخشيد. ۴ ناقض در پى جواب مفصّلى به اين اشكال، از او مى‏خواهد كه وصف تازيانه عمر را از عالمان اهل سنّت بپرسد و دريابد كه «يكى مى‏گويد: از پوست ناقه صالح بود و ديگرى مى‏گويد: از جلد كبش ابراهيم بود و ديگرى مى‏گويد: از پوست گوسفندانِ شعيب بود. و نمى‏دانم كه آن پوست كه نگاه مى‏داشت دو سه هزار سال؟ اگر آن رواست و جايز و مصوَّر، اين نيز هم روا بايد داشتن». ۵

1.همان، ص ۷۰.

2.همان، ص ۵۲۲.

3.همان، ص ۵۲۴.

4.همان، ص ۵۲۷.

5.همان، ص ۵۲۸.

صفحه از 434