اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 416

دانسته‏اند؛ امّا از آن سو عبد الوهّاب حنفى در فصول خود مى‏گويد: «مراد از تين، بوبكر است و مراد از زيتون، عمر است و طور سينين، عثمان است». ۱
هنگام اشاره به اكثريت جمعيت شيعيان در شهر رى، مدّعى مى‏نويسد: «به عدد بسيار اعتبار نيست». ناقض مى‏پرسد چه طور هنگامى كه بحث حقّانيت على پيش كشيده مى‏شود، وى به اكثريت صحابه استناد مى‏كند و در آن جا «اعتماد بر كثرت مهاجر و انصار باشد و اين جا كه رازيان، بيشتر شيعى باشند، بر كثرت، اعتمادى و التفاتى نباشد؟!». ۲

7. تفكيك بين حقّانيت شخص از رفتار پيروانش

مدّعى، بارها در مقام نقد و نقص امامان و رهبران شيعى، به رفتارى كه پيروانشان با آنان داشتند، اشاره مى‏كند و بر اساس آن نتيجه مى‏گيرد كه اين رهبران، براى مثال، شايستگى امامت و خلافت را نداشتند. از اين منظر، يكى از اشكالات امام حسن عليه السلام آن است كه يارانش به او خيانت كردند. ناقض در برابر اين قبيل استدلال‏ها، دو راه در پيش مى‏گيرد: نخست، نشان مى‏دهد كه منطقاً بر اساس رفتار پيروان نمى‏توان بر رهبران حكم راند و آنان را مسئول دانست؛ دوم، آن كه عين اين اشكال بر رهبران اهل سنّت نيز وارد است. نمونه‏هايى از اين گونه استدلال را در زير مى‏توان خواند.
مدّعى نوشته بود، «خودِ حسن، خلافت به معاويه تسليم كرد و حسين را روافض به‏زارى بكشتند». ۳ناقض در باره گزاره دوم مى‏گويد: به فرض كه چنين باشد، اين كشتن خللى به شخصيت امام حسين وارد نمى‏كند، همان گونه كه «عثمان را نه نواصب بكشتند و امامتش را به‏شهادت خللى نبود». ۴
مدّعى در خرده‏گيرى بر امام على عليه السلام نوشته بود: «عقيل، فرمان على نمى‏برد» ناقض، در عين انكار چنين ادّعايى، از سر جدل پاسخ مى‏دهد: «محمّدِ بوبكر فرمان

1.همان، ص ۲۶۵.

2.همان، ص ۴۵۴.

3.همان، ص ۱۵۶.

4.همان، ص ۱۵۷.

صفحه از 434