نشان دهد كه اين مذهب، باطل است و توبه پيروانش ناپذيرفتنى است. ناقض نيز از اين موقعيت بهنيكى استفاده مىكند و مواضع ضعف حريف را هويدا مىسازد و آن را به حربهاى بر ضدّ او بدل مىكند. در نمونههاى زير، بهخوبى اين شيوه را مىتوان ديد.
مدّعى مىنويسد: «من به قم بودم. در مسجدى رفتم، سگى را ديدم» و آن را نقصى بر شيعه مىشمارد كه از مساجد خود نگهدارى نمىكنند. ناقض پاسخ مىدهد: «در مساجد بيران شده كه در و ديوار ندارد، سگ و سگشكلان در شوند، اگر به قم باشد و اگر به اصفهان و آن نقصان و بطلان مذهب را نشايد و عُقلا اين معنى دانند». ۱
مدّعى مىنويسد كه حاكمان، «علماى شيعه را از مجالس منع كردهاند». ناقض پاسخ مىدهد كه مشابه اين رفتارها با عالمان اهل سنّت نيز صورت گرفته است و چنين اقداماتى «نقصان مذهب و اعتقاد نكند». ۲
مدّعى رفتار تند و خشن برخى از حاكمان را با شيعه و سركوب كردنشان، مانند رفتار لشكريان غزنين با شيعيان رى را دليلى بر نادرستى معتقداتشان مىشمارد. ناقض مىگويد كه شبيه اين گونه رفتارها نيز با اهل سنّت شده است و نبايد بر اساس رفتار سياسى حاكمان در باره يك مكتبْ داورى كرد. اقداماتى از اين دست، در واقع «به جهت تقرير سلطنت و قاعده ملك باشد» و ربطى به حقانيت يا بطلان يك ديدگاه ندارد. ۳
همچنين مدّعى اشاره مىكند كه «آن خاتون زبان بوطالب مناقبى را بريد». ناقض پاسخ مىدهد: «راست است و انكار نشايد كردن»؛ امّا ربطى به مسئله دين ندارد؛ بلكه زاده تهمتى است كه بر او نهادند و مانند آن از حاكمان سنّى نيز صادر شده است. براى مثال، «خواجه بوبكر خسروآبادى سنّى كه حاكم قزوين بود، او را گفتند: صديقك فضايلى دشمنِ على و آل او، تو را لعنت كرده است. بفرمود تا او در دار السنه كه قزوين است، آن فضايلخوانِ سنّى را پارهپاره بكردند و پادشاهان در شهرها مانند اين