اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 418

نشان دهد كه اين مذهب، باطل است و توبه پيروانش ناپذيرفتنى است. ناقض نيز از اين موقعيت به‏نيكى استفاده مى‏كند و مواضع ضعف حريف را هويدا مى‏سازد و آن را به حربه‏اى بر ضدّ او بدل مى‏كند. در نمونه‏هاى زير، به‏خوبى اين شيوه را مى‏توان ديد.
مدّعى مى‏نويسد: «من به قم بودم. در مسجدى رفتم، سگى را ديدم» و آن را نقصى بر شيعه مى‏شمارد كه از مساجد خود نگهدارى نمى‏كنند. ناقض پاسخ مى‏دهد: «در مساجد بيران شده كه در و ديوار ندارد، سگ و سگ‏شكلان در شوند، اگر به قم باشد و اگر به اصفهان و آن نقصان و بطلان مذهب را نشايد و عُقلا اين معنى دانند». ۱
مدّعى مى‏نويسد كه حاكمان، «علماى شيعه را از مجالس منع كرده‏اند». ناقض پاسخ مى‏دهد كه مشابه اين رفتارها با عالمان اهل سنّت نيز صورت گرفته است و چنين اقداماتى «نقصان مذهب و اعتقاد نكند». ۲
مدّعى رفتار تند و خشن برخى از حاكمان را با شيعه و سركوب كردنشان، مانند رفتار لشكريان غزنين با شيعيان رى را دليلى بر نادرستى معتقداتشان مى‏شمارد. ناقض مى‏گويد كه شبيه اين گونه رفتارها نيز با اهل سنّت شده است و نبايد بر اساس رفتار سياسى حاكمان در باره يك مكتبْ داورى كرد. اقداماتى از اين دست، در واقع «به جهت تقرير سلطنت و قاعده ملك باشد» و ربطى به حقانيت يا بطلان يك ديدگاه ندارد. ۳
همچنين مدّعى اشاره مى‏كند كه «آن خاتون زبان بوطالب مناقبى را بريد». ناقض پاسخ مى‏دهد: «راست است و انكار نشايد كردن»؛ امّا ربطى به مسئله دين ندارد؛ بلكه زاده تهمتى است كه بر او نهادند و مانند آن از حاكمان سنّى نيز صادر شده است. براى مثال، «خواجه بوبكر خسروآبادى سنّى كه حاكم قزوين بود، او را گفتند: صديقك فضايلى دشمنِ على و آل او، تو را لعنت كرده است. بفرمود تا او در دار السنه كه قزوين است، آن فضايل‏خوانِ سنّى را پاره‏پاره بكردند و پادشاهان در شهرها مانند اين

1.همان، ص ۲۰۷.

2.همان، ص ۴۴.

3.همان، ص ۴۳.

صفحه از 434