اخلاق و آيين جدل در كتاب «نقض» - صفحه 428

بازپرسى نكته‏سنج، مى‏پرسد كه وى از كجا به توبه طلحه و زبير پى برده است؛ زيرا: «چون غبار مصاف بنشست هر دو را كشته يافتند»؟ ۱
همچنين مدّعى نوشته بود: «عمر چند ضيعت و ديه به طعمه على كرده بود». ناقض پاسخ مى‏دهد كه: «هر عالمى كه داند كه عُمَر به فدك ملكى با فاطمه محمّد چندان منازعت كند، داند كه ديه و ضيعت به على ندهد و آن قصّه معروف است كه فدكِ دختر مصطفى باز گرفتند. پس چگونه زيادت آن كار چيزى به على دهند؟». ۲
مدّعى بر شيعيان خرده مى‏گيرد كه اشعار «شاعران بداعتقادِ مفسدِ بى‏نماز خمار» ۳ را كه در مناقب سروده شده است، با لذّت در مجالس خود نقل و تكرار مى‏كنند. ناقض پاسخ مى‏دهد كه آگاهى از احوال دل، تنها در قدرت خداوند است و بس و دوم آن كه مدّعى كه حتّى پيامبران را معصوم نمى‏داند و آنان را به گناه منسوب مى‏كند، چگونه چنين توقعى از شاعران شيعى دارد كه تافته‏اى جدا بافته باشند؟! ۴

15. خرده‏گيرى‏هاى ريزبينانه‏

در مواردى، شاهد آن هستيم كه ناقض، در پى مچ‏گيرى حريف است و با كمترين لغزش زبانى و قلمى، بر او مى‏تازد و به سبك همو، با وى گلاويز مى‏شود. برخى از اين اشكالات، بسيار جزيى‏اند و نام بردنشان چندان مفيد نيست؛ امّا براى آشنايى با شيوه جدلى ناقض و فهم بهتر فضاى آن روزگار، موارد زير آورده مى‏شود.
مدّعى، پس از نام بردن از خداى متعال، كتاب خود را به خطبه‏اى عربى آراسته است و ناقض بر او خرده مى‏گيرد كه: «اين مايه از عرف معلوم نكرده كه كتاب پارسى را خطبه به تازى معهود و معتاد نباشد». ۵
همچنين مدّعى در آغاز كتاب و هنگام درود بر پيشوايان دين، امام على عليه السلام را «قاتل

1.همان، ص ۴۴۴.

2.همان، ص ۶۲۷.

3.همان، ص ۷۳.

4.همان، ص ۷۴.

5.همان، ص ۷.

صفحه از 434