اَبدال، اَوتاد، اَقطاب - صفحه 8

اين باره مى گويد :
ابدال ، اصطلاح جديدى است كه اُمَويان ، آن را ساختند و تلاش كردند كه با آن ، خاكستر [جهل] بر چشم مسلمانان بپاشند و اثبات كنند كه زن و مرد اُمَوى ، اگر نگوييم برتر از اهل بيت و صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند ، در فضيلت ، همپاى آنها هستند ، و اين ، به خاطر وضعيتى بود كه آنان با كُشتن صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بويژه همراهان امير مؤمنان عليه السلام ، پديد آوردند و چنين وانمود كردند كه مسلمانان ، با وجود ابدال ، يارى و روزى داده مى شوند و باران ، بر ايشان مى بارد . بنا بر اين ، جنبش عليه شام و حاكم آن ، پيروزى و روزى را از مسلمانان ، دور خواهد كرد . اين چاره انديشى ، بر مسلمانان ساده ، كارگر شد و به آن معتقد شدند . معاويه ، پس از انعقاد قرارداد صلح با امام حسن عليه السلام ، زمانى كه به شام باز گشت ، براى مردم سخنرانى كرد و جايگاه خودش را به آنان گوشزد كرد و به همان چيزى كه با حديث سازان همسويى داشت ، اشاره كرد ، پس از آن كه مردم ، كلمه ابدال را شنيده بودند و جعل احاديث اين موضوع ساختگى ، آغاز شده بود .
واقدى ، آورده است :
وقتى معاويه پس از بيعت حسن عليه السلام به سال 41 با او ، از عراق به شام برگشت ، سخنرانى كرد و گفت : اى مردم ! پيامبر خدا فرمود : تو پس از من ، عهده دارِ خلافت خواهى شد . سرزمين مقدّس (شام) را [براى آن] برگزين كه ابدال ، در آن هستند! و من ، شما را [به آن] خبردار كردم . پس ابو تراب (على بن ابى طالب) را لعن كنيد .
وقتى صبح شد ، نامه اى نوشت و مردم را گِرد آورد و آن را بر ايشان خواند و در آن ، چنين نوشته بود : اين ، نامه اى است كه امير مؤمنان ، معاويه ، كاتب وحى خدايى كه محمّد را براى پيامبرى برانگيخت ، در حالى كه اُمّى بود ، نه مى خوانْد و نه مى نوشت ، و از خاندان او وزير و نگارنده اى امين برگزيد . وحى كه بر محمّد فرود مى آمد ، من آن را مى نگاشتم و او خبر نداشت [كه من ، چه مى نويسم] و ميان

صفحه از 40