اجل - صفحه 29

۲۶.التوحيدـ به نقل از ابو حيّان تيمى ، از پدرش كه در روز صفّين و پس از آن ، با على عليه السلام بود ـ :در روز صفّين ، على بن ابى طالب عليه السلام ، سپاهيان را آرايش مى داد و معاويه رو به روى او بر اسبش نشسته بود و اسب در زير او بى قرارى مى كرد . على عليه السلام نيز بر اسب پيامبر خدا ، مُرتَجِز ، ۱ نشسته بود و نيزه پيامبر خدا در دستش بود و شمشيرش ذو الفقار را حمايل كرده بود.
مردى از يارانش گفت : مواظب باش ـ اى امير مؤمنان ـ ؛ چرا كه مى ترسيم اين ملعون ، تو را غافلگيرانه بكُشد!
امام عليه السلام فرمود : «درست است . او به دينش پايبند نيست و شقاوت پيشه ترينِ قاسطان و ملعون ترينِ كسانى است كه بر پيشوايان هدايت ، خروج كرده اند ؛ امّا [بدان كه] اجل ، بهترين نگهبان است . هيچ يك از مردم نيست ، مگر آن كه با او فرشتگان نگهبانى هستند كه وى را از اين كه در چاهى بيفتد يا ديوارى بر او آوار شود يا گزندى به او برسد ، حفظ مى كنند . پس چون اجلش فرا رسد ، او را با آنچه قرار است بر سرش آيد ، تنها مى گذارند . من نيز هر گاه اجلم فرا رسد ، شقى ترينِ اشقيا برانگيخته مى شود و اين را به [خونِ] اين آغشته مى سازد (به محاسن و سرش اشاره نمود) . اين ، قولى قطعى و وعده اى راست است [كه پيامبر خدا به من گفته است]» .

1.به اين سبب ، آن را «مرتجز» گفته اند كه شيهه هاى زيبايى مى كشيده است .

صفحه از 34