خویش ذکر نکردهاند. همچنین اگر از جنبه اسباب و موجبات تقیه هم نگاه کنیم، این موجبات، اقتضای وجود این روایات را در کتب روایی ما ندارد. ایشان موجبات تقیه را چهار مورد ذکر کرده است:
1. تقیه به خاطر تحفظ اصحاب ائمه علیهم السلام از خطراتی که متوجه آنان بوده است؛
2. تقیه به خاطر حفظ موقعیت علمی امام علیه السلام بوده و این که امام متهم به عدم آگاهی نشود؛ این مورد را ایشان به سه فرض تقسیم نمودند که عبارتاند از:
الف. گاه سؤال کننده از اهل سنت بوده است و امام علیه السلام طبق نظر آنها پاسخ
میداده است؛
ب. گاه امام علیه السلام در مجلسی حضور داشته که از اهل سنت هم در آن مجلس بودهاند؛
ج. گاه سؤال کننده از شیعیان بوده و لکن قدرت بر حفظ و کتمان آن سخن نداشته است و برای هر یک شواهدی از روایات ذکر میکنند.
3. تقیه به خاطر تحفظ از حکومت و نظام سیاسی حاکم بوده است؛
4. تقیه به واسطه پرهیز از انتساب به برخی از غلات و... بوده است.
نیز گفته است: سبب و موجب اول _ که تحفظ اصحاب ائمه علیهم السلام از خطرات بود _ بدون تردید، پس از مدتی چون مسأله و مورد ظاهر میشود، دیگر در بین اخبار نخواهد ماند و از کتب روایات خارج خواهد شد.
اما سبب دوم _ که سؤال کننده از اهل سنت باشد _ خود به خود از محل بحث ما خارج است؛ زیرا بحث ما در اخبار و روایات اصحاب امامیه است که در کتب روایی نقل شده است. البته این که ائمه علیهم السلام به واسطه احتمال حضور برخی افراد از اهل سنت در جلسه ایشان، تقیه بنمایند، امری درست است و این گونه روایات ممکن است در کتب احادیث موجود باشند و لکن مقدار آنها آن قدر زیاد نیست که قابل اعتنا باشد.
و اما موجب سوم _ که تحفظ از حکومتها بود _ هم مورد ندارد؛ زیرا پس از تغییر حکومت و شرایط، حکم واقعی روشن میشود و خود به خود حکم تقیهای کنار میرود.
همچنین موجب چهارم _ که پرهیز از انتساب به غلات باشد _ به تدریج و با روشن شدن انحراف فکری آنها، این گونه احادیث در کتب روایی نمیماند.
ایشان سپس دو مؤید برای تأیید نظریه شیخ مفید و محقق آورده که عبارتاند از:
الف. از معصومان علیهم السلام روایات زیادی _ که متضمن احکام مخالف اهل سنت است _ نقل شده است؛ مانند: فضایل اهل البیت علیهم السلام ، فضایل شیعیان، و روایاتی که شامل طعن