رسیده بود.
كانَ سَلمانُ مُحَدَّثاً. قُلتُ: فَما آیَةُ المُحَدَّثِ ؟ قالَ: یَأتیهِ مَلَكٌ، فَیَنكُتُ فی قَلبِهِ كَیتَ
و كَیتَ۱؛
«سلمان هم محدَّث بود». گفتم: نشانه محدَّث چیست؟ فرمود: «فرشتهای نزد او میآید و به دلش چنین و چنان الهام میكند».
ظاهراً مقصود از رازگویی خداوند سبحان و گفت و گوی او با اندیشه و عقلِ اهل ذكر _ كه در یكی از خطبههای نهج البلاغه آمده _ نیز همان هدایت ویژه قلبی است كه در بالاترین مراتب یقین انسان به آن دست مییابد. متن كلام امام این است:
و ما بَرِحَ للّهِِ _ عَزَّت آلاؤُهُ _ فِی البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ، و فی أَزمانِ الفَتَراتِ، عِبادٌ ناجاهُم فی فِكرِهِم، و كَلَّمَهُم فی ذاتِ عُقولِهِم، فَاستَصبَحوا بِنورِ یَقَظَةٍ فِی الأَبصارِ وَ الأَسمـاعِ وَ الأَفئِدَةِ، یُذَكِّرونَ بِأیّامِ اللّهِ، و یُخَوِّفونَ مَقامَهُ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِی الفَلَواتِ، مَن أَخَذَ القَصدَ حَمِدوا إِلَیهِ طَریقَهُ و بَشَّروهُ بِالنَّجاةِ، و مَن أَخَذَ یَمیناً و شِمـالاً ذَمّوا إِلَیهِ الطَّریقَ و حَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ، و كانوا كَذلِکَ مَصابیحَ تِلکَ الظُّلُماتِ، و أَدِلَّةَ تِلکَ الشُّبُهاتِ۲؛
همواره خدا را _ كه نعمتهایش گرانقدر است _ در روزگاری پس از روزگاری، و در روزگارانی كه پیامبری نبوده، بندگانی هست كه با آنان در فكر و اندیشهشان راز میگوید و در خِردهایشان با ایشان سخن میگوید و آنها به نور بیداریای كه در گوشها و چشمها و دلهایشان هست، چراغ هدایت را روشن میكنند، روزهای خدا را [به مردم] یادآور میشوند و آنان را از مقام خدا، بیم میدهند. اینان، همانند راهنمایان در بیابانها هستند. هر كه از راه میانه برود، راهش را بستانید و او را به رهایی مژده دهند و هر كه به راه راست یا چپ برود، راهش را نكوهش كنند و از هلاكت برحذر دارند، و این چنین، چراغهای آن تاریكیها هستند و راهنمایان در آن شبههها.
در این جا اشاره به دو نكته ضروری است:
1 . وصول به بالاترین مراتب هدایت ویژه الهی كه پیشتر بدان اشاره شد، به اهل بیت عصمت علیهم السلام و پیروان خاص آنان، مانند سلمان، اختصاص دارد.
1.. الأمالی للطوسی، ص۴۰۷، ح۹۱۴؛ رجال الكشّی، ج۱، ص۶۴، ح۳۶ مانند آن؛ مختصر بصائر الدرجات، ص۱۱۳؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۳۰، ح۴۶، در این دو کتاب عبارت «و كان سلمان محدّثاً» وجود ندارد؛ بصائر الدرجات، ص۳۲۲ ح۴؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۳۲۷، ح۳۱.
2.. نهج البلاغة، خطبه۲۲۲؛ بحار الأنوار، ج۶۹، ص۳۲۵، ح۳۹.