بودند كه اگر یكی از طایفه قاهر و زورمند فردی از آنان را كشت، فقط پنجاه وسق خونبها بپردازند؛ ولی اگر کسی از طایفه ذلیل فردی از طایفه قاهر را بكشد، صد وسق خونبها بپردازد. این قرار نابرابر همچنان پابرجا بود تا پیامبر به مدینه هجرت فرمودند. طایفه مقهور با ورود آن جناب احساس پشتگرمی نمود و علیه طایفه مقابل قیام كرد و آن قانون را ناعادلانه خواند؛ زیرا تا به حال هم به خاطر ترس این ذلت را پذیرفته بودند. مشاجره بالا گرفت تا این كه رضایت دادند رسول خدا صلی الله علیه وآله را حكم قرار دهند. طایفه قدرتمند جلسه گرفتند و گفتند: به خدا قسم! محمد جانب آنان را خواهد گرفت؛ چون حرفشان حق است. از این رو، افرادی را به طور محرمانه نزد آن جناب بفرستند تا بلكه بتوانند قبل از روز موعود نظر حضرت را به سوی خود جلب كنند. خداوند هم آن جناب را مطلع ساخت و این آیات را نازل فرمود: (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لاَ يَحْزُنكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الْكُفْرِ)۱... (وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ)۲. ابن عباس در درستی این شأن نزول قسم یاد میكند ۳.
علامه میگوید این داستان را تفسیر القمی هم آورده است كه عبدالله ابن ابی (رئیس منافقان) آن كسی بوده كه از سوی بنی نضیر مامور شد ذهن رسول خدا صلی الله علیه وآله را مشوب كند و آن جناب را طرفدار بنی النضیر بكند و همچنین آن جناب را از شرّ قبیله بنی النضیر (قبیله زورمند) بترساند ۴.
ایشان در ادامه میگوید:
و الروایة الاولی أصدق متناً من هذه، لان مضمونها أوفق و اكثر انطباقاً علی سیاق الآیات، فان أوائل الآیات و خاصة الآیتین لا تنطبق سیاقاً علی ما ذكر من قصة الدیة بین بنی نضیر و بنی قریظه، كما لا یخفی علی العارف بأسالیب الكلام۵؛
همان طور كه ملاحظه شد، علامه روایت اول را از نظر متن درست میداند؛ زیرا مضمون آن با سیاق آیات سازگارتر است. چون اوایل آیات، به مخصوص دو آیه اول، از نظر سیاق با مسأله خونبها و اختلاف بنی نضیر و بنی قریظه در آن _ كه این روایت آن را نقل نموده _ انطباق ندارد و این عدم انطباق را كسی میفهمد كه عارف به اسلوبهای مختلف كلام باشد.۶
تعامل نوع چهارم: تعامل سیاق با اقوال مفسرین و همچنین احتمالات متعدد مستند به روایت
نقد و بررسی آرای دیگر مفسران از دیگر بهرهگیریهای علامه از سیاق است. روش علامه در تفسیر آیه این است كه ابتدا با استفاده از قرآن و سیاق آیات، مقصود آیه را بیان میكند و سپس گفتههای شماری از مفسران را یادآور میشود و آن گاه با تعمق در روایت، بعضی از آرا را میپذیرد و
1.مائده/۴۱
2.مائده/۴۷
3.همان، ج۵، ص۳۵۹ _ ۳۶۰
4.همان
5.. نمونه دیگر: المیزان، ج۵، ص۱۲۰.