مؤید دیگری كه علامه بر مدعای خود میآورد، این است كه اگر آیه مورد بحث _ كه جزو آیه «و قَرنَ فی بیوتكنّ» است _ از آن حذف شود، و فرض كنیم كه اصلاً جزو آن نیست، آیه مزبور با آیه بعدش _ كه میفرماید «و اذكرن» _ كمال اتصال و انسجام را دارد و اتصالش به هم نمیخورد ۱.
نمونه 2
علامه آیه (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ)۲ را هم در سیاق جملات قبل و بعدش نمیداند؛ چه از جهت دلالت و چه بیان آن. او معتقد است که این قسمت آیه نسبت به صدر و ذیل آن، جملهای معترضه است و نزول مستقل دارد. روایات زیادی كه در سبب نزول آیه وارد شده است، بیانگر عدم وجود سیاق بین این آیه و صدر و ذیل آن هستند؛ چرا كه روایات وارده آیه (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ) را بدون تعرض به اصل آیه، یعنی «حرمت علیكم المیتة..» ذكر كردهاند و این، نزول مستقل و منفصل از صدور آیه را تأیید میكند ۳.
در واقع، علامه معتقد است که در این دو نمونه، پیوستگی صدوری آیات _ كه شرط تحقق سیاق است _ وجود ندارد و این عدم پیوستگی صدوری را با توجه به روایات صحیح و مضمون آیات نتیجه میگیرد. شاید اگر مرحوم علامه این روایات را نمیدید و یا ملاک قرار نمیداند، سعی میكرد این مطلب را _ كه آیه مختص پنج تن است _ در سیاق آیات توجیه كند.
جمعبندی
از دقت و تأمل در انواع تعاملی كه از نظر گذشت، این گونه حاصل میشود كه:
1. هر چند «سیاق» یكی از قواعد مهم تفسیری است، امّا علامه طباطبایی به دلیلِ نگارشِ تفسیر قرآن به قرآن، علاوه بر استفاده این قاعده در بخش بیانٌ، در نقد و بررسی انواع روایات وارده ذیل آیات نیز از این قاعده بهره برده است.
2. با وجود استنباط برخی از افراد _ كه معتقدند حجم بالای روایاتِ اسباب نزول در بحث روایی المیزان نشان از اهتمام علّامه به این دسته از روایات دارد _ آشكار گردید كه علّامه در پی اثباتِ بیاعتقادی خویش به اكثر روایاتِ اسباب نزول و اجتهادی بودن این روایات، حجم گستردهای از آنها را به نمایش میگذارد تا در خلالِ نقد و بررسی آنها دیدگاه خود را نشان دهد. همچنین ایشان در تعاملِ با سیاق دستهای از روایاتِ اسباب نزول را از نوعِ جری و تطبیق میداند، نه سبب نزول.