او مراجعه میشود. البته ناگفته نماند در معنای این واژه روایات دیگری نیز آمده که صمد را به شیء پر _ که خالی از جوف است _ معنا کرده است.
۴. نمونه دیگر، واژه نسیان در آیه (...فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ)۱ است. در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است: (فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا)، أی: نتركهم، كما تركوا الاستعداد للقاء يومهم هذا؛ که نسیان را به ترک و رها کردن معنا کرده است. و از امام علی علیه السلام روایت شده: وقتی عرب میگوید قد نسينا فلان فلا يذكرنا، أی: أنّه لا يأمر لهم بخير و لا يذكرهم به. همچنین در روایات دیگری از آن حضرت آمده است: (فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا) ، قال: «يعني بالنسيان أنه لم يثبهم كما يثيب أولياءه الذين كانوا في دار الدنيا مطيعين ذاكرين حين آمنوا به و برسوله و خافوه بالغيب».
نمونههای دیگر این دسته از روایت را میتوان ذیل آیاتی که در پاورقی ذکر کردهایم، مشاهده کرد.۲
2. شرح واژگان فروق اللغه
فروق اللغه یکی از گرایشهای دیرین واژهشناسی است. در این دانش تفاوت ظریف میان واژگان به ظاهر مترداف _ که شاید عدهای قایل به ترادف میان آنها باشند _ بیان میشود. البته شاید بتوان گفت یکی از عواملی که باعث شد عدهای قایل به فروق اللغات شوند، افراط و زیادهروی در مترداف نشان دادن کلمات بود. نخستین لغت شناسی که منکر بحث ترداف در لغات بود، محمد بن زیاد اعرابی، معروف به ابن الاعرابی است. او مینویسد:
در هر یک از دو واژهای که عرب آنها را بر یک معنا اطلاق میکند، معنایی نهفته است که در دیگری وجود ندارد؛ گاه ما این معنای خاص را میشناسیم و از آن خبر میدهیم و گاه نیز بر ما پوشیده و نامعلوم است، اما نمیگوییم که عرب نیز نسبت به آن معنای خاص ناآگاه بوده است۳.
بعد از ابن الاعرابی، لغویون و زبان شناسان دیگری، مانند ابن الانباری صاحب الاضداد، ابن فارس، ابو هلال عسکری و... به پیروی از او پدیده ترادف در لغت را منکر شدند.
ابو هلال در این زمینه میگوید:
در یک زبان، هرگاه دو اسم در باره یک معنا به کار روند، باید گفت که هر یک معنایی را اقتضا میکند که با دیگری متفاوت است؛ و گرنه کلمه دوم زاید بوده و به آن نیازی نخواهد بود۴.
1.اعراف/۵۱
2.. قلم/۱: البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۴۵۴، ح۶، واژه استنساخ؛ نجم/۸: همان، ج۵، ص۱۹۷، ح۳۰، واژه تدلی.
3.الاضداد، ص۷
4.معجم الفروق اللغویة الحاوی، ص۱۱