طبیب و دارو دست بشوییم و فقط دعا کنیم تا خداوند ما را شفا دهد.۱ علاوه بر این رد کردن همه این احادیث، تنها به خاطر ضعف سند و روشن نبودن دلالت و... نیز راه درستی به نظر نمیرسد، و در واقع نوعی محرومکردن خود و جامعه از ذخایر علمی معصومان علیهم السلام است که ممکن است از سر لطف (و نه به عنوان وظیفه)، برای مسلمانان بیان کرده باشند. پس چه باید کرد؟
روش صحیح ارزیابی احادیث طبی
گذشت که از سویی، اعتبار بخشی از احادیث پزشکی از لحاظ سند و دلالت، محل تأمل است و از سوی دیگر، تنها بدین دلیل نباید همه این احادیث را کنار گذاشت. اما آیا صِرف به کارگیری قواعد اصولی، فقهالحدیثی و رجالی مرسوم میتواند صحت انتساب و دلالت حقیقی متن این گونه از احادیث را روشن گرداند؟ به ذهن نگارنده چنین میرسد که نمیتوان فقط بر اساس این قواعد، به اثبات یا ردّ این سنخ احادیث و استنباط از آنها پرداخت. البته جای تردید نیست که قواعد این علوم میتوانند، یاریکننده ما در جهت تشخیص قوت استناد حدیث و به ویژه فهم صحیح روایت باشد، ولی سخن بر سر آن است که نباید فقط بر اساس قواعد اصولی و رجالی، با روایات پزشکی برخورد کرد. به بیان دیگر، نباید عیناً همانگونه که احادیث فقهی را ارزیابی میکنیم، به ارزیابی روایات پزشکی بپردازیم. برای مثال، نمیتوان قاعده تسامح در ادله سنن یا حجیت خبر واحد، یا اصالةالاطلاق و ... را در برخورد با روایات پزشکی نیز عیناً به کار گیریم، چراکه میتوان از روشهای بهتر و مطمئنتری بهره برد.۲
1.. مؤید این دیدگاه روایتی است که علامهمجلسی از امام صادق علیه السلام نقل کردهاند: «إِنَّ نَبِیّاً مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مَرِضَ فَقَالَ لَا أَتَدَاوَى حَتَّى یَكُونَ الَّذِی أَمْرَضَنِی هُوَ الَّذِی یَشْفِینِی فَأَوْحَى اللهُ تَعَالَى إِلَیْهِ لَا أَشْفِیكَ حَتَّى تَتَدَاوَى فَإِنَّ الشِّفَاءَ مِنِّی و الدَواءَ مِنِّى. (بحارالأنوار، ج۵۹، ص۶۶)»؛ پیغمبرى بیمار شد و گفت: درمان نكنم تا همان كه بیمارم كرده، درمان كند. خداوند متعال بدو وحى كرد: شفایت ندهم تا مداوا كنى، زیرا شفا از من است و دوا هم از من است. همچنین روایت نبوی صلی الله علیه و آله : «تَدَاوَوْا فَإِنَّ الَّذِی أَنْزَلَ الدَّاءَ أَنْزَلَ الدَّوَاء»(همان، ص۶۸) مداوا كنید، زیرا آنكه درد داده، دارو هم داده است همچنین علامهمجلسی رحمة الله علیه ذیل حدیث «تَعَالَجُوا وَ لَا تَتَكَلَّمُوا» [ظاهراً به تصحیف تتکلوا] چنین آوردهاند: هذا الحدیث یدل على خطاء من ادعى التوكل فی الأمراض و لمیتعالج (همان، ص۷۱).
2.. نگارنده بر این پندار است که بسط این مبنا از سوی فضلا و اندیشمندان میتواند به تأسیس دانش اصول استنباط از احادیث پزشکی و حتی فقهالطبابة بینجامد و نیز در باب اطعمه و اشربۀ فقه، تأثیراتی ایجاد کند.