مرحوم بحرانی این دلیل را این چنین تقریر میکند:
و مما یدل على التعدّد أن المذکور فی رجال النجاشی إسحاق بن عمار بن حیان، و أنه صیرفی، و أن له إخوة و أبناء إخوة مشارکین له فی النسب و النسبة، و المذکور فی الفهرست ابنعمار بن موسى الساباطی. و لعمار إخوة أیضا متصفون بهذه النسبة، و لم یذکر فی ترجمة أحد من ولد عمار بن حیان، مع تعدّدهم فی کتب الرجال و روایتهم للأخبار أنه ساباطی، و لا فی أحد من ولد عمار بن موسی أنه صیرفی، مع استقصاء علماء الرجال لذکر الصفات الممیّزة؛1از جمله دلایل تعدد اسحاقبنعمار این است که آنچه در رجال نجاشی آمده، اسحاق بن عمار بن حیان است و اینکه او صیرفی است و اینکه او برادران و برادرزادگانی دارد که آنها نیز همین نسب (ابنحیان) و نسبت (الصیرفی) را دارند. و در مقابل، آنچه در الفهرست شیخ آمده، ابنعمار بن موسی2 ساباطی است. و اینکه عمارساباطی، برادرانی دارد که آنها نیز به همین نسبت (الساباطی) موصوفاند، در حالی که در مورد هیچ یک از فرزندان عمار بن حیان نیامده که ساباطی باشد، با اینکه تعداد آنها در کتب رجال و روایاتشان در کتب حدیث بسیار است. و در مورد هیچ یک از فرزندان عماربنموسی3 نیز گفته نشده که صیرفی باشد، با اینکه سعی علمای رجال بر این بوده که تمامی صفات ممیزه را در ترجمه هر راوی جمعآوری کنند.
سپس به صاحبان نظریه وحدت تاخته و آن را نتیجه عدم دقت در عبارت شیخ و نجاشی معرفی میکند:
و الظاهر أن منشأ الشبهة عند من ذهب إلى الاتّحاد، هو کلام العلّامة فی الخلاصة حیث إنه جمع بین عبارتی النجاشی و الفهرست علی وجه کأنهما عبارة واحدة، و العبارتان عند الرجوع إلى الکتابین علی غایة من التباعد و التنافی؛ إذ الموجود فی الفهرست، هو إسحاق بن عمار الساباطی الفطحی، و المذکور فی کتاب النجاشی هو إبنحیان الصیرفی الإمامی؛4ظاهراً منشأ پندارِ اتحاد در مورد اسحاقبنعمار، کلام علامه در الخلاصه است که
1.. الدرر النجفیة من الملتقطات الیوسفیة، ج۲، ص۱۸۳.
2.. اضافه «موسی» در اینجا، بنا بر بعضی از نسخ الفهرست است.
3.. درست این بود که ایشان بفرماید: «در مورد هیچ یک از فرزندان موسی ساباطی»، زیرا اصلاً در کتب رجال – به جز الفهرست شیخ که خود موضوع این بحث است - برای عمار بن موسی، فرزندی ذکر نشده تا بخواهد متصف به وصفی شود.
4.. الدرر النجفیة من الملتقطات الیوسفیة، ج۲، ص۱۸۳.