حال از آنجا که بنا بر دلایل پیشگفته، برای ما ثابت است که «اسحاقبنعمار» در روایات، شخص واحدی است و متعدد نیست، پس مراد از تمامی «اسحاقبنعمّار»ها در روایات همین اسحاق فرزند «عمّار بن موسی» ساباطی است و طبق روایت مزبور، مانند پدر و سایر طایفه خود بر فطحیت باقی مانده است. شهادت شیخطوسی به فطحیبودن او نیز مؤید این مطلب است.
اما ردّ این دلیل بسیار روشن است، زیرا به نظر میرسد که این روایت در التهذیب دچار تصحیف شده و صحیح، آن چیزی است که خود شیخ در الخلاف روایت کرده:
و روی إسحاقبنعمار قال: سمعته یقول: کان موسیبنعمران إذا صلّی لم ینفتل حتى یلصق خده الأیمن بالأرض، و خده الأیسر بالأرض. قال: و قال إسحاق رأیت من یصنع ذلک، قال ابنسنان: یعنی موسیبنجعفر علیهما السلام فیالحجر، فی جوف اللیل؛۱اسحاقبنعمار روایت کرده و گفته: از امام(صادق) علیه السلام شنیدم که میفرمود: «موسیبنعمران پس از نماز، بر نمیخاست مگر اینکه گونه راست و چپ خود را بر زمین میگذاشت». اسحاق گفت: من کسی را دیدم که این کار را میکرد. محمدبنسنان گفت: منظور اسحاق، موسیبنجعفر علیهما السلام است که نیمههای شب در حجر اسماعیل این کار را میکرد.
از دقت در روایت الخلاف معلوم میشود که در نسخه التهذیب، کلمه «من آبائی» اضافه و «ابنجعفر علیهما السلام » حذف شده است. پس معلوم میشود محمدبنسنان در این روایت، اصلاً جدّ اسحاقبنعمار را معرفی نمیکند تا ثابت شود اسحاق، فرزند عماربنموسیساباطی است تا بر مبنای روایت کلینی و کشی، فطحیبودن او نتیجه شود.
دو قرینه بر صحیحبودن نسخه الخلاف و تصحیفشدن و نسخه التهذیب وجود دارد:
1. قرینه مقام اقتضا میکند که اسحاقبنعمّار، فعل موسیبنجعفر علیهما السلام را ذکر و به آن استشهاد کند، نه فعل پدران خود را.
2.این روایت را محققحلّی در المعتبر، علامهحلی در التذکرة، المنتهی و النهایة و صاحب مدارک، مانند نسخه الخلاف نقل کردهاند.۲ این استدلال و ردّ آن را مرحوم ابوالهدی
1.. الخلاف، ج۱، ص۴۳۷.
2.. ر.ک: المعتبر، ج۲، ص۲۷۱؛ منتهیالمطلب، ج۵، ص۲۴۷؛ تذکرةالفقهاء، ج۳، ص۲۲۴؛ نهایةالإحکام، ج۱، ص۴۹۸ و مدارکالأحکام، ج۳، ص۴۲۴.