بازشناسي جايگاه رجالي «اسحاق بن عمار» - صفحه 191

عزوجل: ( ما یلفظ من قول إلا لدیه رقیب عتید.) قال: فنکس رأسه طویلا ثم رفعه و قد فاضت دموعه علی لحیته و هو یقول: یا إسحاق إن کانت الحفظة لا تسمعه و لا تکتبه فقد یسمعه و یعلمه الذی یعلم السر و أخفی، یا إسحاق فخف الله کأنک تراه فإن شککت فی أنه یراک فقد کفرت و إن أیقنت أنه یراک ثم برزت له بالمعصیة فقد جعلته فی حد أهون الناظرین إلیک؛1اسحاق می‌گوید: وقتی اموال من زیاد شد، دربانی را بر درب خانه خود گماشتم تا فقرای شیعه را از در خانه من ردّ کند. سپس در همان سال به مکه مشرف شدم و نزد امام‌صادق علیه السلام رفتم. من به ایشان سلام کردم، اما ایشان جواب مرا با روی گشاده نداد. من گفتم: فدای شما شوم! چه باعث شده که مقام من نزد شما این طور دگرگون شود؟ حضرت فرمود: «همان چیزی که تو را نسبت به مؤمنان دگرگون کرده». گفتم: فدای شما شوم! به خدا من می‌دانم که آن ها بر دینِ حق‌اند، اما ترسیدم که به واسطه انفاق زیاد، مشهور شوم. ایشان فرمودند: «اسحاق، نمی‌دانی که وقتی دو مؤمن هم‌دیگر را ببینند و با هم مصافحه کنند، بین دو انگشت ابهامشان صد رحمت است که 99 تای آن مال آن کسی است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد؟ و وقتی با هم معانقه کنند در رحمت الهی فرو می‌روند و وقتی روبوسی کنند _ بدون این‌که جز وجه خدا را در نظر داشته باشند_ به آن‌ها ندا می‌شود که بخشیده شدید، و وقتی بنشینند و با هم احوال‌پرسی کنند، فرشتگان نگهبان می‌گویند: برویم، شاید بخواهند با هم رازی را در میان بگذارند که خداوند آن را پوشانده». گفتم: فدای شما شوم! آیا فرشتگان نگهبان حرف‌های آن‌ها را می‌شنوند، اما نمی‌نویسند، با این‌که خداوند فرموده: «هیچ سخنی نمی‌گوید، مگر این‌که نزد او نگهبانی حاضر است». پس امام برای مدتی سر خود را پایین انداختند، سپس سرشان را بلند کردند و در حالی که اشکشان بر محاسنشان سرازیر شده بود، فرمودند: «اسحاق، اگر فرشتگان نگهبان نشنوند و ننویسند، آن که به اسرار نهان آگاه است، می‌شنود و می‌نویسد. پس اسحاق، از خدا بترس به گونه‌ای که انگار او را می‌بینی و اگر شک داشته باشی که او تو را می‌بیند کافر شده‌ای و اگر یقین داری که او تو را می‌بیند و باز در محضر او معصیتش کنی، او را خوارترین بینندگان محسوب کرده‌ای».
پر واضح است که این روایت نیز نه تنها دال بر ذمّ اسحاق نیست، بلکه دالّ بر مدح او نیز هست، چرا که نشان می‌دهد پیش از این اتفاق، امام علیه السلام همیشه با او با روی باز و

1.. رجال‏الکشی، ص۴۰۹.

صفحه از 194