داوري داوران معصوم عليهم السلام در حدوث و قِدَم «ما سوي‌الله» - صفحه 139

ناگفته نماند که اگر مراد از این اصل، اصل برگرفته از آموزه‌های وحیانی باشد _ که باید هم این‌گونه باشد _ جهان به‌ طور حتم آغاز دارد و کمترین شاهد آن، همین سه قسم از روایاتی می‌باشد که نگاه اول عهده‌دار بیان آن است. و اگر پشتوانه این اصل، «فیاضیت» _ آن هم فیاضیتی که ادعا شده بالذات است۱ _ و یا «علت تامه» بودن الله تعالی باشد (چنان‌چه از مثال خورشید و شعاع آن استفاده می‌شود۲ )، در نگاه سوم و چهارم بررسی خواهد شد.
ایشان در جایی دیگر از جانب فلاسفه می‌نویسد: «نیازمندی و بی‌نیازی یک شیءبه علت، به «امکان» است و ربطی به «حدوث و قِدَم» ندارد، چنان‌چه اگر فرض شود که شعاع خورشید ازلاً و ابداً با خورشید بوده است، لازم نمی‌آید که شعاع، بی‌نیاز از خورشید باشد، چرا که شعاع نمی‌تواند مستقل از خورشید وجود داشته باشد و وجودش وابسته به اوست».۳
به نظر می‌رسد این بیانات، از چند جهت قابل تأمل باشد:
اول: این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام : «لَوْ کَانَ قَدِیماً لَکَانَ إِلَهاً ثَانِیا»۴ ، در این‌که «امکان» با «قِدَم» جمع نمی‌شود، صراحت دارد.۵
دوم: تشبیه رابطه الله تعالی با «ماسوی» به خورشید و شعاع آن، با چشم‌پوشی از این‌که با تشبیه، معرفت میسر نیست چنان‌چه امام‌رضا علیه السلام می‌فرماید: «فَلَیْسَ‏ الله‏ عَرَفَ مَنْ عَرَفَ بِالتَّشْبِیهِ ذَاتَه»؛۶ پس خدای را نشناخته آن که به واسطه تشبیه، ذاتش را شناخته ( که آن جناب را چون آفریدگان و مانند ایشان دانسته است)_ تشبیهی بدون «وجه‌شبه» و قیاسی مع‌الفارق است، چرا که شعاع خورشید به «وجود» خورشید موجود است، نه به «ایجادش»؛ یعنی فاعلیت خورشید نسبت به شعاعش، بالطبع بوده و شعاع از دل خورشید و از ذات و دگرگونی آن صادر می‌شود، اما «ماسوی» به «ایجاد» الله تعالی موجود می‌باشد، نه به وجودش و بین خالق و خلق، تباین کامل و جدایی ذاتی وجود

1.. همان.

2.. ر.ک: منطق، فلسفه، ص۱۷۹

3.. نهج‌البلاغه، خطبۀ ۱۸۶

4.. ر.ک: البحار، ج۵۴، ص۲۳.

5.. التوحید، ص۳۵ و الاحتجاج، ج۲، ص۳۹۸.

صفحه از 164