ان اسم الله الأكبر ثلاثة و سبعون حرفاً فاحتجب الرب _ تبارك وتعالی _ منها بحرف، فمن ثم لا یعلم أحد ما فی نفسه _ عزّوجلّ _ . أعطی آدم اثنین و سبعین حرفاً، فتوارثها الأنبیاء حتی صار إلی عیسی علیه السلام، فذلك قول عیسی: «َعْلَمُ مَا فی نَفْسی»، یعنی اثنین و سبعین حرفاً من الاسم الأكبر. یقول: أنت علّمتنیها فأنت تعلمها «وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فی نَفْسِكَ»، یقول: لأنك احتجبت بذلك الحرف فلا یعلم أحد ما فی نفسك.۱
هـ. در روایاتی سخن از «اسم مستأثر» است و این که این اسم، همان «یک حرف» از 72 حرف اسم اعظم است که خداوند برای خود برگزیده است.۲
و. در فرازهای بسیار از ادعیه، اسم مستأثر با این لفظ (مستأثر) و یا الفاظ دیگر به صورتهای مختلف تبیین شده است.۳
ز. در روایت منقول از امام صادق علیه السلام در باره (الـم) _ که از حروف مقطعه قرآن است _ آمده که آن حرفی از حروف اسم اعظم خداست که در قرآن به صورت پراکنده آمده است و پیامبر و امام هر گاه آنها را کنار هم بگذارد و دعا کند، دعایش اجابت میشود.۴
از مجموع این روایات به دست میآید حقایق اسم اعظمی که توسط خداوند به پیامبران الهی عطا شده، متفاوت بوده و از سادگی به سوی پیچیدگی گراییده است و هر پیامبری بیشتر از پیامبر پیشین حروف اسم اعظم را در اختیار داشته است. این مسأله با نبوت آن بزرگواران مرتبط است و هرگز از این گونه متون دینی نمیتوان استفاده کرد که شخصیت باطنی و به تعبیری، مقام ولایت هر پیامبری برتر از پیامبر پیشین است؛ بلکه فقط از این احادیث بر میآید که هر پیامبری بیشتر از پیامبر پیشین از ابزارهای اجرای نبوت برخوردار بوده است. نکته اساسی که محور این احادیث را تشکیل میدهد، مطرح کردن حروف اسم اعظم است که با تعبیری که از اسم عینی در روایات آمده مناسبت کامل دارد؛ به گونهای که انسان در نگاه نخست گمان میکند مقصود از اسم، اسم لفظی است؛ زیرا همان گونه که مراد از اسم، اسم لفظ نیست، منظور از حرف، حرف لفظی نخواهد بود.۵ در هر حال، این دیدگاه احادیث ناظر بر دارای حروف بودن اسم اعظم را به این صورت معنا میکند که هر کدام از حروف اسم اعظم، خود اسم اعظم لفظ هستند که در اختیار پیامبری قرار گرفته
1.. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۲۵۳ - ۲۵۴.
2.. الکافی، ج۱، ص۲۳۰؛ بحار الانوار، ج۴، ص۲۱۰؛ ج۱۴، ص۱۱۳ و ۱۱۴؛ ج۲۷، ص۲۵ و ۲۶ و....
3.. مصباح المتهجّد، ص۲۹۳ و ۴۲۱؛ جمال الاسبوع، ص۱۶۴؛ بحار الانوار، ج۸۷، ص۳۲۸؛ ج۸۸، ص۱۷۳؛ ج۸۲، ص۲۳۳، ج۸۳، ص۳۱۱؛ الکافی، ج۲، ص۵۶۱؛ ج۴، ص۴۵۲.
4.. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۱۶.
5.. الرسائل التوحیدیة، ص۵۲ - ۵۳؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۳۷۰ - ۳۷۱؛ ج۱۸، ص۱۶.