شرح حديث « أنا الله الذی لا إله إلّا أنا..» - صفحه 166

بيت :

احمد مُرسل آن سپهر جلال كه كمالش برى بود ز زوال
طبع بشكفد گل از نقلش عقل كل را سَبَق دهد عقلش
دلش آيينه اى ز صنع خداست كه در او عين ذات حقّ پيداست
از سُويداى آن دل بى شك كام هر قلب مى رسد به نمك
و صلوات بلا نهايات و تحيّات بى غايات ، آل برگزيده و عترت پسنديده او را بجاست كه هر يك ، طور تجلّى نماى معارف و جودى رفعت ، همگى سرآمد و شريف اند :

يعنى آن عترتِ ستودهْ مدار كه از ايشان گرفته شرعْ قرار
آن كه از بهر خلق چرخ و زمين گر بپرسند باعثى به يقين
بر زبان كواكب و انجم هيچ حرفى نيابد إلاّ هُم
عليهم الصلاة والسلام ما دامت الأمر بين الأمرين وعلى مبغضيهم السخط والعذاب ما انجرّ الاعتقاد بالجبر والتفويض على آراء ابطال الدين .
وبعد : داعى برادران دينى ، محمّد مؤمن بن قوام الدين محمّد الحسينى ، معروض مى دارد كه چون فِرَق اهل اسلام را در خلق افعال اَنام ، اقوال و آراء مختلف است و هميشه در ميان فحول علماى شيعه با ساير دانشمندان فِرَق عامه ، مباحثاتْ واقع گرديده و موافق حقّ و حساب ابطال شُبهات ايشان شده و به اعتبار اينكه اين مسئله ، متفرّع بر بعضى از اصول دين است كه دانستن آن ، جمهور مكلّفين را به دليلْ واجب است و داعى ، اكثر اوقات در آن فكر مى نمود تا اينكه در اين اوان ، نوشته اى از جمعى حقّ طلبان و متديّنين بلده تفليس رسيد . نوشته بودند كه شخصى از علماى عامّه وارد آن حدود ، در مقام اشكال فقرات «أنا اللّه لا اله إلاّ أنا خلقت الخلق وخلقت الخير وأجريته على يدي من أحببته وخلقت الشر وأجريته على يدي من أبغضته» كه در حديث قدسى وارد است ، گرديده اند و در آن صحيفه ، مذكور داشته بودند كه فهميدن اين حديثْ قدرى

صفحه از 182