شرح حديث « أنا الله الذی لا إله إلّا أنا..» - صفحه 168

احاديث مستفيضه ، معلوم است كه جناب حضرت آفريدگار در جميع امور امر و نهى و ترغيب و تحذيرى كه فرموده ، ذو العقول را مخاطب داشته و گردن بيخردان و مجانين را از رشته تكليف و قلاّده تقليد ، معرّى و مبرّى نموده و بر هيچ عاقلى ، تفاوت مراتب عقول ، پنهان و امكان تكميل آن ، پوشيده نيست ؛ چنانكه مكرّر ملاحظه شده كه گرجى پسرى كه به غير خوك چراندن و فريادهاى عبث زدن ، چيزى در متخيّله او گنجايش ندارد و بعد از آنكه اسير اهل اسلام شده به موافق قواعد و ضوابط شرعيه ، تربيت يافته و تحصيل علوم و معارف كرده ، در مرتبه انبياء بنى اسرائيل مى شود و برادر ديگر او كه به حسب ظاهر از او صاحب شعورتر مى نمود ، چون از كنار پدر و مادر جدا نشد ، در همان مرتبه بهيميّت مى ماند . پس مى بايد آدمى اولاً به قدر مقدور ،تكميل عقل خود نموده ، فرقِ در ميان خوب و بد نمايد ، تا داند كه شناختن خدا ، خوب و نشناختن او ، بد است و بعد از آنكه معرفت به وجود مُوجد حقيقى حاصل شد ، مى بايد باعثِ بر وجود خود را بداند و بفهمد كه وجود او ، محض عبث نيست ، براى اينكه كسى كه چنين پيكرى را آفريد و اين همه ضوابط را براى هر امرى از امور قرار داده ، لا محاله حكيم است و افعال حكيم ، عبث نمى تواند بود و هر عقلى مى داند كه فعل قبيح ، باعث نقض حكمت است و قطع نظر از اينكه اصل قبيح بر خدا جايز نيست ، ثابت است كه نقص در جناب كبريائى او نمى باشد و هر صاحب خردى مى داند خوب ، خوب و بد ، بد است و نيز ظاهر است كه اگر حضرت بارى تعالى . جلّ ذكره الأعلى . عباد را مجبور و مضطرّ بر خوب يا بد مى نمود ، جوهر عقل را بديشان نمى داد ؛ بلكه يكى را بالطّبع مايل به خير مى نمود و ديگرى را راغب به شر و يكى را قوّت اقدام به طاعات مى داد و ديگرى را تواناى ارتكاب به منهيات و پيغمبرى مبعوث نمى كرد كه در مدّتهاى مديد ، اوقات خود را صرف

صفحه از 182