شرح حديث « أنا الله الذی لا إله إلّا أنا..» - صفحه 170

مثلاً كه بر حضرت بارى تعالى واجب شد كه زمين را بيافريند ، پس آفريد ، يا واجب شد كه در دستِ كسى ، كارى را جارى كند ، پس جارى كرد و بطلان اين مذهب به چندين جهت شده و چون ترقيم همه آنها در اين مقام ، ضرور نبود ، يك دليلى كه قريب الفهم بود ، مذكور مى شود و آن اين است كه قاطبه اهل ملل و اديان ، حضرت ايزد غفّار را قادر و فاعل مختار مى دانند ؛ به اين معنا كه آنچه خواهد ، به اختيار خود مى كند ؛ چه قدرت فاعلى ، عن معنى الاختيار ، توانايى است بر چيزى . چنانكه گفته مى شود : احدى را كه راه تواند رفت و تواند نرفت ، اين قادر است و هرگاه نتواند راه رفت ، غير قادر است . هرگاه حقّ تعالى ، خلق و ايجاد اشيا را به عنوان وجوب بكند ، ديگر اختيارى براى او نمى ماند و از اين ، لازم مى آيد كه هرگاه كارى را كه مى كند ، اگر خلاف آن را اراده نمايد ، نتواند نمود . پس در كارها مضطرّ و هر موجودى ، واجب الوجود خواهد بود و اين ، كمال نقص در ذات گرامى الهى خواهد بود . تعالى شأنه عن ذلك و هر عقلى ، بطلان اين را مى داند .
دوم : مذهب جهيميّه ۱ است و مبتدع آن جهيم بن صفوان تِرمَذى است و ملخّص ادّعاى او آن است كه هر فعلى و انفعالى كه هست از خداست و بنده را در آن ، هيچ اختيارى نيست و مى گويند كه فرق در ميان دست صحيح و دست رعشه دار نيست و بطلان اين مذهب از بديهه حسّى معلوم است ، بر هر عاقلى ثابت است و شبهه اى در اين نيست كه اگر حال بر اين منوال باشد ، خداوند عالميان . جلّ ذكره . ظالم خواهد بود . أعاذنا اللّه من هذا الاعتقاد . براى اينكه

1.جهم بن صفوان سمرقندى (م ۱۲۸ق) مكنّى به ابو محرز از مواليان بنى راسب بوده و به وجود آورنده مذهب جهميّه (جهيميه) است. ذهبى مى گويد كه او گمراه كننده مردم و باعث بدعت بود و فرماندهى لشگر حارث بن سريح را بر عهده داشت و بعدا بر امراى خراسان خروج كرد . نصر بن سيّار او را دستگير كرد و دستور قتلش را صادر نمود (الأعلام ، خيرالدين الزركلى ، بيروت ، دار العلم للملايين ، ج ۲ ، ص ۱۴۱) .

صفحه از 182