شرح حديث « أنا الله الذی لا إله إلّا أنا..» - صفحه 180

شيخ گفت : «چگونه مجبور نبوديم و حال آنكه قضا و قدر ما را برد ؟» پس حضرت عليه السلام فرمود : «مهلاً يا شيخ! مگر تو گمان مى نموده باشى قضاى حتم و قدر لازم را ؟ هرگاه چنين مى بود ، هر آينه باطل مى شد ثواب و عقاب و امر و نهى و زجر ، و ساقط مى شد معنى وعد و وعيد و نمى بود براى بدكار ، لائميت و نه براى نيكوكار ، محمدت و هر آينه مى بود نيكوكار ، اولى به لائميت از بدكار و بدكار ، اولى به احسان از نيكوكار . اين نوع ، مقاله بت پرستان و خصمهاى رحمان و قدريه اين امّت و مجوسان است . اى شيخ! به درستى كه خداى تعالى، تكليف [كرد] تخييرا و نهى فرمود تحذيرا و داد بر اندكى بسيارى را .نافرمانى كرده نشد ، در حالى كه مغلوب باشد و اطاعت كرده نشد ، در حالى كه به كراهتْ مردم را به طاعت دارد و نيافريد آسمانها و زمين و ما بينهما را باطل «ذلك ظنّ الذين كفرو فويلٌ للذين كفروا من النار»۱ .
پس شيخ نهوض نمود ، در حالى كه مى گفت :

أنت الإمام الّذي نرجو بطاعته يوم الجزاء من الرحمن غفرانا
أوضحت من ديننا ما كان ملتبسا جزاك ربّك عنّا خير احسانا
تا آخر ابيات ۲ .
و اين حديث از ابن عباس نيز روايت شده و شيخ طبرسى رحمه الله روايت نموده از على بن محمّد عسكرى و در بعضى از سير و تواريخ نيز روايت شده كه آن مرد گفت : «پس چيست قضا و قدرى كه ذكر فرمودى ؟» حضرت عليه السلام فرمود كه: امر به طاعت و نهى از معصيت و تمكين از فعل حسنه و معونت به نزديكى به سوى او و خذلان براى كسى كه نافرمانى او كرده و وعد و وعيد. همين است قضاى خداى تعالى در افعال ما و قدر او براى اعمال ما .

1.سوره ص ، آيه ۲۷ .

2.توحيد صدوق ، ص ۳۸۰ .

صفحه از 182