قاعده زرين در حديث و اخلاق - صفحه 6

است كه در قالب قواعد و مقررات اخلاقى بيان مى شود. مهم ترين مشتركات اديان در همين بخش است و با وجود تفاوت هاى الهياتى خويش، در قبال مسائل اخلاقى غالبا موضع يكسانى دارند؛ براى مثال، دروغگويى، از نظر اسلام، مسيحيت، آيين يهود و آيين بودا به يكسان مطرود است و تكبر، جزو رذايلى است كه در ليست سياه اين اديان قرار دارد. اديان الهى براى تربيت مردم و تأمين نحوه زيست سالم و كمال معنوى، به آنان تعليمات اخلاقى گوناگونى مى دهند؛ از تأكيد بر صداقت، وفاى به عهد، امانت، عفت، تقوا و تواضع گرفته تا توصيه به دورى از غيبت، دروغ، حسد و مانند آنها. بخشى از تكاليف اخلاقى مؤمنان در سوره هاى بنى اسرائيل، فرقان و لقمان آمده است كه از طريق آنها مسلمانان مى توانند رفتار خود را با ديگران تنظيم كنند. ليكن پرسش، آن است كه آيا مى توان همه اين اصول و قواعد اخلاقى رفتار را به اصلى ساده فروكاست و در زندگى به كار گرفت؟ اين پرسش خود دو جنبه دارد: گاه، مقصود نوعى تفنن نظرى صرف است و گاه، كاربست عملى دارد كه دومى مهم تر است. اهميت اين نكته در آن است كه گاه با آن كه با اصول و قواعد رفتارى آشنا هستيم، نمى توانيم در موارد خاص تصميم بگيريم كه جاى به كارگيرى اين اصول كجاست و هنگام تعارض اين قواعد چه بايد كرد؛ براى نمونه به شكلى كلى مى دانيم امانت دارى يك تكليف اخلاقى است؛ ليكن اگر در موردى عمل به اين قاعده، به مرگ بى گناهى بيانجامد، باز مى توان به آن عمل كرد؟ به همين سبب است كه گاه اين پرسش براى كسان متعددى، در نظام هاى دينى و اخلاقى متفاوتى، پيش آمده است كه آيا مى توان ضابطه اى به دست داد كه بر اساس آن هر كس بداند در موقعيت خاصى تكليف اخلاقى او چيست؟ براى نمونه، در سنت دينى ـ اخلاقى چين، تزو كونگ حدود دو هزار و پانصد سال پيشْ از استادش كنفوسيوس پرسيد: «آيا قاعده يگانه اى وجود دارد كه انسان بر اساس آن روزان و شبان عمل كند»؟ ۱ در قرن اول ميلادى نيز، شاهد اشاره به اين پرسش در سنت اديان ابراهيمى هستيم. به روايت بخش شبّات، كافرى نزد شمّاى (Shammai) آمد و گفت به يهوديت مى گروم به شرط آن كه در حالى كه هنوز بر يك پاى خود ايستاده ام، به من همه تورات را بياموزى. وى با چوبى كه در دست داشت، آن كافر را از خود راند. وى نزد هيلل (Hillel) از بنيانگذاران شريعت شفاهى يهود، رفت و خواسته خود را تكرار كرد. ۲
در صدر اسلام نيز اعرابى اى نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم آمد و ركاب مركب ايشان را گرفت و گفت: «اى رسول خدا، به من عملى بياموز تا بدان وارد بهشت شوم». ۳
اين افراد با وجود سنت هاى دينى مختلف، و نحوه طرح خواسته خود، در پى يك چيز بودند؛ معيارى روشن براى تعيين نحوه سلوك خود با ديگران. به تعبيرى ديگر، خواستار قاعده اى اخلاقى

1.The Analects, Confucius, book ۱۵, no. ۲۳, p. ۱۰۵.

2.Hebrew-English edition of the Babylonian Talmud, Shabbath, translated into English with notes and glossary by Rabbi H. Freedman, p. ۳۱a.

3.الكافى، ج۲، ص۱۴۶.

صفحه از 30