كوه قاف، اسطوره يا واقعيت؟ - صفحه 55

صورت مرسل از عكرمه، ضحّاك، ابن زيد و وهب بن منبّه يهودى الاصل ذكر شده است. نيز اين گزاره در ذيل آيه نخست سوره شورى در تبيين مدلول حرف «ق» در «حم * عسق» به چشم مى خورد ۱ و مانند روايات پيشين چون به صورت مرسل از مجاهد روايت گرديده است و وسايط آن بر ما معلوم نيست، فاقد اعتبار است. كسانى مانند ابن كثير، علامه طباطبايى، محمود ابوريه و محمّد هادى معرفت روايات مزبور را ناشى از نفوذ اسرائيليات در تفاسير مى دانند. ۲
در اين ميان، تنها دو روايت با سند متصل وجود دارد كه در ذيل به آنها مى پردازيم:
الف. معاذ بن مثنى عنبرى از عبداللّه بن اسماء از جويريه از سفيان ثورى نقل مى نمايد كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه نخست سوره «ق» فرمود:
«ق» كوهى است محيط بر زمين كه رنگ سبز آسمان از رنگ سبز آن نشأت مى گيرد و خداوند به وسيله آن اهل زمين را از نوسان حفظ مى كند.۳
از رجال اين سند، نام معاذ بن مثنى و عبداللّه بن اسماء در اصول ثمانيه رجال شيعه و معجم رجال الحديث موجود نيست. جويريه بن اسما بنابر سخن امام صادق عليه السلام از زنادقه است. ۴ سفيان ثورى نيز شيعه نبوده و شايد بتوان گفت تا حدودى مخالف با اهل بيت بوده است. ۵ لذا روايت مزبور، ضعيف الاسناد و بى اعتبار است.
ب. احمد بن ادريس، از محمد بن احمد علوى، از عمركى، از محمد بن جمهور، از سليمان بن سماعه، از عبداللّه بن قاسم، از يحيى بن ميسره خثعمى، از امام باقر عليه السلام روايت نمود كه آن گرامى فرمود:
... مراد از قاف، كوهى از زمرد سبز است كه محيط به دنياست و رنگ آسمان، بازتاب رنگ آن است.۶
از ميان رجال سند اين روايت، محمد بن حسن بن جمهور ابوعبداللّه عميّ، ضعيف القول، فاسد الحديث و در رديف غاليان ۷ است. ۸ او به شيوه غاليانِ در ذات، در اشعار خويش، محرّمات الهى را

1.الاتقان، ج۲، ص۲۹.

2.اضواء على السنة المحمدية، ص۱۶۸؛ التفسير و المفسرون، ج۲، ص۳۰۸؛ تفسير القرآن الكريم، ج۱، ص۲۳ و ج۴، ص ۲۳۶؛ الميزان، ج۱۸، ص۱۵

3.معانى الاخبار، ص۲۲.

4.اختيار معرفه الرجال، ج۱، ص۳۹۸؛ كتاب الرجال، ص۴۳۵.

5.كتاب الرجال، ص۴۵۸؛ خلاصة الاقوال، ص۲۲۸.

6.تفسير القمى، ج۲، ص۲۶۸.

7.غلوّ در لغت به معناى تجاوز از حدّ و بيرون رفتن از دايره اعتدال است (المفردات، ص۳۶۴). مقصود از غلوّ، غلات و غاليگرى، آن دسته از منحرفان در مذهب اند كه در مقام عقيده و نظر از مذهب صحيح و معتدل، فاصله گرفته و در مقام رفتار و عمل به اباحى گرى نسبى يا مطلق قايل بوده اند و از هيچ كار خلافى ابا نداشته و جعل حديث را امر سهل و كوچكى مى دانسته اند (« جريان شناسى غلوّ(۱) »، ص۱۲۰ ـ ۱۲۴؛ غاليان، ص۱۰۷؛ اختيار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۸۵ ـ ۵۸۶؛ فرق الشيعة، ص۴۳ ـ ۴۴، ۷۴، ۸۲). امامان عليهم السلام بارها غاليان را لعنت نموده و عقايد و اعمال آنان را مردود دانسته اند (اختيار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۸۵ ـ ۵۸۶، نيز ص۴۰۰، ۵۷۷ و بسيارى صفحات ديگر). برخى كه با اصطلاحات علمى در حوزه حديث شيعه و بويژه با اصطلاح « غلوّ و غلات » آشنايى ندارند، با برداشت نادرست از «غلوّ و غاليگرى» پنداشته اند كه رجاليان شيعه، امثال نجاشى و ابن غضائرى افرادى را غالى دانسته اند كه به وجود كرامات و جايگاه والا براى امامان باور داشته اند (در نقد اين ديدگاه، ر.ك: الاخبار الدخيلة، ص۹۵ ـ ۹۶ ؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۶۶ ـ ۶۷)؛ ليكن اين امر توهّمى بيش نيست؛ زيرا همه شيعيان، از جمله رجاليان شيعه، به وجود اين گونه فضايل و كرامات براى امامان عليهم السلام باور دارند (الاعتقادات فى مذهب الامامية، ص۶۸ ـ ۷۰ ؛ تصحيح اعتقادات الامامية، ص۹۳ ـ ۹۶). آن چه مردود است، آن است كه امامان را از حدّ آفريدگان فراتر بريم و به مرتبه الوهيت برسانيم؛ چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: « قولوا فينا ما شئتم و اجعلونا مخلوقين » (بحار الانوار، ج۴۷، ص۱۴۸).

8.خلاصة الاقوال، ص۳۹۵؛ رجال النجاشى، ص۳۳۷؛ رجال ابن غضائرى، ص۹۲.

صفحه از 70